هیشکی اندازه شوهر من تعصبی نبود انقدر حسسساس که وقتی میومدم سالی یبار خونه مامان خونه خودم تو شهر شوهرمه.3000کیبومتر دورم ازش.طوری که میرفتم با مامان بیرون باید منتظر اجازش میموندم.یبار بی اجازه رفتم با مامان تافت بخریم.واسه اینکه قبول کنه اومدم تافت زدم تو هوا فیلمشو گرفتم و فرستادم براش.هنوز کلی دعوام کرد چرااا بی اجازم رفتی.الانم گاهی میاد اب میریزه رو زمین میگه این آبه خوب؟اینو هم بی اجازم نخور.دیگه قلقش دستمه.الان بعد 10 سال چون فهمید بی اجازش کاری نمیکنم واسه احترامم که شده واقعا ازش اجازه میگیرم.خودش خوشش میاد به همه خواسته هامم نه نمیگه.
کم کم ازش اجازه گرفتم با همه دوستام رابطه برقرار کردم بیرون میریم پارک میریم.