2733
2734
چقد دختربچه س شوهرت توهم ب پدرش بگو هر دفه  اینم بگو پسرتون کوچیکترین بحثی ب بابام میگه شاید ...

ما بچه بزرگ داریم...هنوز خودش عین بچه ها رفتار میکنه..تازه وسط دعوا مون هم میگه الان میرم برا بابات پیام میدم😞

مهربون باشیم با هم...در حد یک توقف با ماشین واسه خانمی که با کالسکه از خیابون رد میشه...در حد یک لبخند زدن به بچه ای که مامانش دیر اومده دنبالش تو مدرسه...در حد دادن یک دستمال به خانمی که تو اتوبوس دنبال دستمال تو کیف اشه...مهربون باشیم در حد کوچک...ولی همین کوچک ها ایران رو زیبااا میکنه.
نمیشه..بابام راصی نمیشه

خوب شماره شوهرت رو بزار تو لیست سیاه 

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بابات باید یه بار جواب پیامشو جوری بده که دفعه آخرش باشه

بابام متاسفانه همیشه حق رو به اون میده..میگه تو صبور باش..

مهربون باشیم با هم...در حد یک توقف با ماشین واسه خانمی که با کالسکه از خیابون رد میشه...در حد یک لبخند زدن به بچه ای که مامانش دیر اومده دنبالش تو مدرسه...در حد دادن یک دستمال به خانمی که تو اتوبوس دنبال دستمال تو کیف اشه...مهربون باشیم در حد کوچک...ولی همین کوچک ها ایران رو زیبااا میکنه.
شوهر آبجیم هم از اول همینطوری بود تا تقی به توقی میخورد زنگ میزد به داداشم مامانم آبجی بزرگم شوهرمن ...

پس از باجناقش یاد گرفته 

عزیزم بابات مقصره رک و راست بگه مشکلتون و با خودتون حل کنید اگه نه فردا هر دوتون حضوری بیاین به پدر داماد هم زنگ میزنم بیاد ببینم چه مشکلی دارید هر بار زنگ میزنید 

شوهرت یه کم بترسه زود بیخیال میشه

سلام عزیزان با فروش انواع کتابهای درسی،کمک درسی،کودک، تخصصی و...با ۲۰ درصد تخفیف در خدمتتون هستم.لطفا هر درخواستی که دارید توی تاپیکم  اعلام کنید در مورد کتابهای درسی سال و رشته تون رو بفرمایید.✨🌱
2731
نمیشه..بابام راصی نمیشه

عزیزم شماره بابات رو تو گوشی شوهرت عوض کن یه شماره دیگه بنویس جاش

سلام عزیزان با فروش انواع کتابهای درسی،کمک درسی،کودک، تخصصی و...با ۲۰ درصد تخفیف در خدمتتون هستم.لطفا هر درخواستی که دارید توی تاپیکم  اعلام کنید در مورد کتابهای درسی سال و رشته تون رو بفرمایید.✨🌱
اتفاقا من هم در مورد پدرشوهرم همین فکر و میکردم  عزیزم تا درخواست نکنی کسی به حرفات گوش نمیده& ...

هیچی بابا...تا اسم پول خرج کردن میاد قاطی میکنه..حالا چیز الکی نمیخوام..تخت برا بچه دومم میخوام..سر همون دعوامون شد..

مهربون باشیم با هم...در حد یک توقف با ماشین واسه خانمی که با کالسکه از خیابون رد میشه...در حد یک لبخند زدن به بچه ای که مامانش دیر اومده دنبالش تو مدرسه...در حد دادن یک دستمال به خانمی که تو اتوبوس دنبال دستمال تو کیف اشه...مهربون باشیم در حد کوچک...ولی همین کوچک ها ایران رو زیبااا میکنه.

من خدا رو شکر که پدرشوهر ندارم چند ساله مرده که اگه زنده بودم خودم می کشتمش با این چیزایی که ازش شنیدم 

متوجه نمیشم چی رو به بابات میگه خب بابای تو چی کار میکنه مثلا باهاش بحث میکنه یا اصلا اهمیت نمیده

عشق حقیقی‌ و‌ دوستان وفادار ،دوگنجی‌ که‌ یافتنشان‌ دشواراست
جدی...امروز یک سر برم ببینم میشه..ممنونم..باور کن اینقدر ناراحتم به فکرم نمیرسید

الان رفتم چک کردم

گوشی قبلیم j1 بود وقتی کسی رو بلاک میکردی گزینه هاش میومد که میتونستی تیک بزنی پیام یا تماس یا هردو رو بلاک کنی

این گوشیم a20 ه نمیشه

هردو  رو باهم بلاک میکنه

قرن بیست و یک برای بقیه کشورهاست، ما نهایتا سال دوم هجرت باشیم     
2738
عزیزم شماره بابات رو تو گوشی شوهرت عوض کن یه شماره دیگه بنویس جاش

اخه گاهی برای کار به هم زنگ میزنن..اگر بتونم فقط پیامهاشو مسدود کنم عالی میشه...

روش که نمیشه زنگ بزنه..همیشه پیام میده..بعد از رو پیام قبلی نگاه میکنه مینویسه مثلا دخترتون امروز برای دفعه پانزدهم اینکارو کرد...

مهربون باشیم با هم...در حد یک توقف با ماشین واسه خانمی که با کالسکه از خیابون رد میشه...در حد یک لبخند زدن به بچه ای که مامانش دیر اومده دنبالش تو مدرسه...در حد دادن یک دستمال به خانمی که تو اتوبوس دنبال دستمال تو کیف اشه...مهربون باشیم در حد کوچک...ولی همین کوچک ها ایران رو زیبااا میکنه.
الان رفتم چک کردم گوشی قبلیم j1 بود وقتی کسی رو بلاک میکردی گزینه هاش میومد که میتونستی تیک بزنی پی ...

ممنون..گوشی خودمم هردوش با همه..حالا برم مال بابامو ببینم

مهربون باشیم با هم...در حد یک توقف با ماشین واسه خانمی که با کالسکه از خیابون رد میشه...در حد یک لبخند زدن به بچه ای که مامانش دیر اومده دنبالش تو مدرسه...در حد دادن یک دستمال به خانمی که تو اتوبوس دنبال دستمال تو کیف اشه...مهربون باشیم در حد کوچک...ولی همین کوچک ها ایران رو زیبااا میکنه.

شوهر من اوايل تهديد مي كرد الان زنگ مي زنم ،،فكر مي كرد من ناراحت مي شم ، كمً كم طوري وانمود كردم كه برام مهم نيست و متوجهش كردم كه زنك هم بزني كسي نيست عكس العمل نشون بده ديگه از سرش افتاد

من خدا رو شکر که پدرشوهر ندارم چند ساله مرده که اگه زنده بودم خودم می کشتمش با این چیزایی که ازش شنی ...

بابام ناراحت میشه...و میدونه چون پدرم پیر و مریضه...من با اینکارش خیییییلی ناراحت میشم...یکجوری احمقانه داره منو اذیت میکنه...انشالله خدا خودش جواب کار هاشو بده...من که برا ارامش بچه هام ساکتم و بی صدا اشک میریزم.

مهربون باشیم با هم...در حد یک توقف با ماشین واسه خانمی که با کالسکه از خیابون رد میشه...در حد یک لبخند زدن به بچه ای که مامانش دیر اومده دنبالش تو مدرسه...در حد دادن یک دستمال به خانمی که تو اتوبوس دنبال دستمال تو کیف اشه...مهربون باشیم در حد کوچک...ولی همین کوچک ها ایران رو زیبااا میکنه.
بابام ناراحت میشه...و میدونه چون پدرم پیر و مریضه...من با اینکارش خیییییلی ناراحت میشم...یکجوری احمق ...

وای با وجود بچه این کارا رو میکنه فکر کردم اول زندگیتونه یعنی تا الان بزرگ نشده ؟ خودتون ناراحت نکنین اون همین رو می خواد ناراحتی شما و شما پیوسته داری چیزی که می خواد رو بهش می دی ، بی تفاوت باش وقتی ببینه واکنشی نداری کم کم ول می کنه

عشق حقیقی‌ و‌ دوستان وفادار ،دوگنجی‌ که‌ یافتنشان‌ دشواراست
وای با وجود بچه این کارا رو میکنه فکر کردم اول زندگیتونه یعنی تا الان بزرگ نشده ؟ خودتون ناراحت نکنی ...

ما چهارده ساله ازدواج کردیم 😐

مهربون باشیم با هم...در حد یک توقف با ماشین واسه خانمی که با کالسکه از خیابون رد میشه...در حد یک لبخند زدن به بچه ای که مامانش دیر اومده دنبالش تو مدرسه...در حد دادن یک دستمال به خانمی که تو اتوبوس دنبال دستمال تو کیف اشه...مهربون باشیم در حد کوچک...ولی همین کوچک ها ایران رو زیبااا میکنه.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز