من یه بچه نه ماهه دارم
خانواده شوهرم بعد عروسیم
بعد از بدنیا اومدن بچه و تو هر مناسبت زندگیم یه دعوا بپا کردن و بهم تهمت زدن ولی من گذشت کردم میرما میام باهاشون
تا چند وقت پیش ک رفتم خونشون باز شروع کردن گوشه و کنایه
و قیافه گرفتن
اینم بگم ک من دوتا جاریم سرکارای خونواده شوهرم دارن جدا میشن.
چند شب پیش شوهرم هی گفت بریم اونجا با اینکه دو شب قبلش من رفته بودما برام کلی قیافه گرفته بودن
بهش گفتم نریم مامانم حالش بده فردا بریم پیله کرده بود بریم
خلاصه ک رفتیما انگار ک اونجا اماده بودن ک با من دعوا کنن همین ک من رسیدم شروع کردن ک کی ما برات قیافه گرفتیم تو فلانی تو اینجوری تو اونجوری
خلاصه ک سه تایی کاری کردن با من ک من کلی خودما زدم تا بس کردن.
الان دو هفتست نرفتم اونجا چون بعدشم زنگ زدم خونه مادر شوهرم خییییلی بد باهام حرف زد.
من دیگه نمیتونم گذشت کنم واقعا دارن ازم سو استفاده میکنن و غرورما خورد میکنن.
اما پدر شوهرم از هیچکدوم جریانات خبر نداره پیله کرده بچه رو بیارین ببینم
از طرفی عذاب وجدان دارم ک نبردم ببیننش از طرفی واقعا از بی احترامی هاشون خسته شدم
الان واسه پنجشنبه مراسم سال یکی از فامیل هاشون دعوتیم ب نظرتون برم