فكر ميكنم ديگه هيچى توى دنيا نميتونه خوشحالم كنه
اينكه دنيا اينقدر كثيفه كه پدرم توى اين سن با هرزه ها باشه و به مادرم خيانت كنه،اينكه دختره ى هرزه بخاطر پول دور و اطراف پدرم باشه....واقعا از زندگى خيلى خيلى خيلى خسته ام
كاش ميشد ادم هر موقع ميخواد بميره😔😔😔
هيچ اميدى ندارم توى زندگيم..حتى خيلى تاپيك زدم كه برم به كسى كه دوسش دارم بگم يا نه؟ولى الان ميبينم
اون لياقت داره با ادمى بهتر از من باشه نه من...
من فقط به درد مردن ميخورم😭😭