سلام بچه ها میشه بگین برا شمام پیش اومده یا نه الان تقریبا دوماهه که به شوهرم هیچ میل و حسی ندارم و یه وقتایی فقط از روی دلسوزی راضی به رابطه میشم احساس میکنم افسردگی گرفتم نمیدونم همش فکرم تو کارا و اشتباهات گذشتش میچرخه نمیدونم واقعا اخر این زندگی به کجا میخواد برسه قبلا هم بحث شدید چند بار داشتیم شماها چند وقت یه بار بحث شدید بینتون پیش میاد ؟ من هر بحثی که بینمون میشه دیگه فکر میکنم باید الان طلاق بگیرم و تمام...رفتم مشاوره گفت شوهرت خیلی خوبه دودستی بچسب بهش ..ولی به نظر خودم که بیش از حد خساسه الانم جفتمون رو دنده لجیم
منم دقیقا اینجوریم باهربحثی به جدایی فکر میکنم و همه اشتباهات گذشته شو به یاد میارم ولی جدیدا موقع بحث فقط میرم تو اتاق تاریک دراز میکشم بعد کم کم خودش میاد از دلم درمیاره
شاید دعایی چیزی براتون گرفتن خب
نه عزیزم دوبار سقط کردم
خیلیا چشمشون دنبال زندگیمونه خیلی حرف و حدیث بعد از اینکه ازدواج کردم پشت سرمه
اصلا نمیدونم
من بچه ندارم شش ساله ازدواج کردم عقدم طولانی شد هر کاری کردیم که زودتر بریم سر زندگیمون هی کارمون پیچ میخورد و هی برمیگشتیم سر جای اول دو سال پیش رفتم سر زندگیم اما به مشکل خوردیم و دوباره برگشتیم خونه مامانم اینا ماشین خریدیم سر شش ماه تصادف کرد و لوله شد
یعنی قصد داری بچه دار بشی ؟ من میترسم بچه دار بشم بازم این فکرا بیاد سراغم یا این لج و لجبازیا بینمون ادامه داشته باشه شوهرم ادم خوبیه فقط خیلی حساسه من خیلی آزاد خونه بابام الان بعضی کاراش تو کتم نمیره وگرنه هم محبت کلامی داره هم کار خوبی داره هم چشم و دل پاکه دنبال دختر بازی و رفیق بازی نیست الان که دارم مینویسم فکر میکنم چه شوهر خوبی دارم اما منی که هر روز بهش میگفتم قربونت برم عشقم و فلان امروز به زور جواب پیامشو دادم که دوست دارم اونم کشتم خودمو تا فرستادم براش حس میکردم چه کلمه چندشی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
49 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
