سیاست های زنانه😊

یه چیز دیگه.زیاد رفت و آمد نکن.اگه شوهرت گیر نمیده تا دعوتت نکردن نرو.مخصوصا شب نمون.

دوست من تا دعوتش نمیکردن نمی رفت خونه نامزدش بخدا هم احترامش حفظ شد هم پرده ها کنار نرفت.بیشتر خونه مامانت یا بیرون با شوهرت معاشرت کن.

منم دقیقا مثل توام اما رفتم ب شوهرم گفتم زندگیم خراب شد 

سعی کن بیخیال باشی اصلا اهمیت نده چند تا صلوات بفرست تو دلت 

بگی بعدا پشیمون میشی

اصلا و ابدا بدون شوهرت نرو

حتی واسه نیم ساعت

اصلا و ابدا شروع کننده حرف نباش

میگن چه خبر سلامتی

میگن خوبی مرسی

همیشه لبخند داشته باش

همیشه مقتدارانه نگاه کن... نگاه از بالا به پایین داشته باش

کلا یه ذره خودتو بگیر بگو بخند اضافه نکن حرف اضافه نزن 

واسه پذیرایی و شامو ... کمکت نهایتا برداشتن نمکدونو ظرف خودتو شوهرت باشه اونم بزار رو اپن تو اشپزخونه نرو ولی زارتی هم نشین

البته الان که نامزدی اصلا پا نشو بعد عروسی میزاری رو اپن... گلی دارن چیزی دارن میری اونو نگاه میکنی بعدم شروع میکنی با شوهرت حرف زدن

گوشی به دست نباش پیششون

دیگه فعلا همینا یادمه برو ببینم چه میکنی

منم مثل توم ایقدر زبون میریختن ک منم باورم میشد یه روزی طوری خودشون نشون دادن ک نامزدم ذاتشون فهمید اوایل همیشه طرفشون بود اما الان دیگ شناختشون  تو سیع کن فقط وقتی نامزدت هست پیششون باشی بدون اون هیجا نرو خیلی سمتشون نرو بزار زنگ بزنن دعوت کنن بعد برو ب نامزدت هم بگو دوس دارم وقتی میام خونتون همیشه جفتت باشم ببینمت ایطور نمبزاره تنها بمونی

حفظ حریم عزیزم فقط

گاهی رسم داریم تا عقد کردیم زود میریم خونه پدر شوهر و یه عقده هم میگن زنه عقدیشه حلاله مگه گناه کرده و ...درستم میگن اما این چیزا باعث میشه رو تو هم باز شه حرمتا از بین بره،تا جایی که میتونید حریم رعایت کنید

عزیزم حرص نخور 100 تا دختر هم که نشون شوهرت داده باشن اون تو رو انتخاب کرده.برای منم پیش اومده بود که میگفتن فلانی رو در نظر گرفته بودیم رفتیمفلانی رو رفتیم دیدیم و اینا...منم حرص می خوردم ولی با گذشت زمان دیدم اصلا ارزشی نداشته. اگه بازم گفتن فلانی رو در نظر گرفته بودیم بگو انشالله که خوشبخت بشه دختر خوبیه خدا فلانی ( اسم شوهرتو بگو) و من رو برای هم در نظر گرفته بود.

زنگ نزن بهشون

خونشون نرو خیلی هفته ای یه بار چه خبره تازه نامزدیا

کم کم کمش کن

من اوایل اصلا نمیرفتم

نامزدی یه بار با خانوادم رفتم گفتم بابام اجازه نمیده

عقد بودیم 2.3 بار شاید رفتم (11 ماه عقد بودما)

الانم 9 ماهه عروسی کردم 3 بار اونا اومدن

منم اوایل همون 2.3 هفته ای یه بار میرفتم جدیدا باباش مریضه هفته ای یه بار یه وقتایی 2 بار میریم

اونم چطوری کار که نمیکنم اصلا نهایتا ظرفامو بزارم اونجا ناهار فردامم میریزه میگه ببر سرکار

وای تازه توقع دارن خونشون بیشتر ازدختراشون حمالی کنم بخدا زوره..تازه کاراشونم بکنم وگرنه شوهرمو پر و علیه من اماده میکنن...

در ضمن از الان سعی کن رو عکس پروفایل و استوری و اینستای خانواده شوهر حساس نشی.هیچی رو به خودت نگیر بذار اگه منظوری هم دارن بگن فلانی نفهمید بهش تیکه انداختیم بدتر بسوزن