تواین چن سال انقد زندگیم روهوا بود و ننه سلیطش بهم حکومت میکرد
اصلا حس نمیکردم شوهر دارم،تکیه گاه دارم
چون همه خرجامم هنوز بابام میداد و من از مجردیمم بدتر شده بود وضعم،هیچوقت بهم پول نمیداد بلکه پول هم میگرفت ازم
هیچوقت دلم نمیکشید حلقمو بندازم،یا عکس دونفره بزارم، اصلا حس خوبی نداشتمو به چشم شوهر نمیدیدمش