امشب سالگرد مادربزرگ نامزدم بود همه شون جمع بودن تقریبا عمو ها و عمه و اینا من رفتم پیش مرد هاشون سلام کنم قبل اینکه به پدربزرگش دست بدم به عمو بزرگش که اولین بارم بود دیدمش دست دادم بعدا یادم اومد چیکار کردم 😫
نمیدونم چرا همش فکر میکنم عمو و دایی اون و خاله و عمه ی من باید محرم باشن خداییش درستش هم همین بودا ...
برا منم پیش اومده با عموی شوهرم دست دادم وقتی از کربلا اومده بود...تازه میخواستم روبوسی هم کنم نمیدونم چیشد نکردم اصلا حواسم نبود خیلی بهم خندیدن...مثلا مذهبی بود مجلس...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم زمانی که عقد کردیم، فکر میکردم با عمو و دایی شوهرم محرم هستم، حالا دایی شوهرم شیخه، فکر کنین ، برای اولین بار که داییشو دیدم، عین بچه پریدم تو بغله دایی شیخه، و رو بوسی و دست و اینا... بعدش دیدم همه هاج و واج دارن نگام میکنن، شوهرم همونجا بهم گفت چخبره، دیگه رفتم تو خودم از خجالت، ولی مادرشوهرم گفت عیب نداره، یک بار محرمه😁😁