وقتی مادر میشی انگار دیگه وجود نداری
زاییدن همانا و حذف شدنت همانا
گریه کنی میگن شیر میدی به بچه واسش خوب نیست
سرما میخوری میگن ماسک بزن واسه بچه خوب نیست
میخوای از خونه بزنی بیرون میگن بچه سردش نباشه گرمش نباشه هوا خاکی نباشه واسش خوب نیست
میخوای بری ورزش بلکه از هیکل نه خراشیده بعد زایمان راحت بشی دکترش میگه شیر خشک نباید بدی دکتری که مرده و هیچوقت نمیفهمه زن بودن چقد سخته
مجبوری روزها و شبای زیادی با یه موجود کوچک جیغ جیغو بگذرونی که گاهی مریض میشه نفخ میکنه پی پی میکنه گشنشه خوشی و خنده هاش واسه دیگرانه تا نق میزنه هم همه نگاه ها به سمت تو برمیگرده
موجودی که هیچ گناهی نداره و ما خواستیم که به این دنیا بیاد ما خواستیم به وجود بیاد و باید تا پایان عمرمون جوابگو باشیم
حتی کسی که دوسش داشتی و باهاش شرط کردی واسه همیشه تو الویت زندگیش باشی الان بچه شده الویت زندگیش
لطفا کسی نیاد بگه ناشکری نکن و خیلیا ارزوی بچه دارن مطمئن باشید من بارها و بارها شکر کردم واسه این قضیه خودتون هم آدمید، ادمی همیشه که حالش خوب نیست گاهی خیلی داغونه مثل این روزای من😭
فقط دارم درد و دل میکنم و میخوام بگم هیچکس اشتباه منو نکنه من زندگی خوبی با همسرم داشتم همه منو از ناباوری ترسوندن چون یکی تو فامیل داشتیم که جلوگیری کردو دیگه باردار نشد یکی دیگه هم بود که بعد دوتا سقط بچه ش دنیا اومد البته اون جلوگیری نداش
منم یه سال بعد ازدواجم باردارم شدم شرایط اقتصادی هم یهو بهم ریخت نه دیگه میتونستیم خونه بخریم نه ماشین
الانم خیلی از گرفتاری هامون بابت همین مسئله س
حالا میفهمم اگه خدا بخواد ب آدم بچه میده حتی بعد پنج شش سال جلوگیری نخواد هم نمیده حتی اگه هیچ هم جلوگیری نکرده باشی