ما دیشب بعد چند ماه دوستمون برا شام اومد خونمون مادرشوهرم صبح ب من میگه اعصابم خرده محمد خیلی رفیق بازه اخر زندگیشو دوستاش خراب میکنن بس ک رفیق بازه در صورتی ک ما فقط با این دوستمون رفت امد خانوادگی داریم
هی میگه با خواهر برادرش رفت امد کنه برا چی با رفیق
روم نشد بگم خواهر برادراش ادم نیستن از هرچیزیت حرف در میارن
دیروز ساعت ۵ از تهران اومد رسید خونه میگه برا چی به ما نگفتی شام بیاییم باید مارو میگفتین جلو مادرم زشت بود😐😐😐
تورو خدا بگین چکار کنم از دست دخالتاش
شوهرم ب حرفاشون گوش نمیده کار خودشو میکنه