وارد 42هفته شده بودم و درد زایمان نداشتم مراجعه کردم پیش دکترم شوهرمم تو ماشین بیرون منتظرم بود ؛کارام ک تموم شد اومدم بیرون و سوار ماشین شدم شوهرم هواسش نبوده ب من ؛گفت عهه چ زود تموم شد اما ابن جا رنگ صورتش یه دفعه پرید.یه دفعه گوشیش زنگ خورد اسمشو امیر سیو کرده بود..گوشی رو کج گرفت ک من اسم رو نبیبنم.شروع کرد ب حرف زدن سلام خوبین امیر والا خانومم رو اوردم دکتر...
*میخواست بهش بگه ک الان خانومم پیشمه*
در حالی ک یادم نمیاد یه بار منو شوهرم بیرون رفته باشیم و ب دوستاش بگه خانومم پیشمه اخه خوشش نمیاد...
برگشتم خونه و شماره امیر رو برداشتم از گوشیش و زنگ زدم خانوم بودن...دنیا رو سرم خراب شد...
(اینا ماله دوسال پیشه اما یه دفعه یادم اومد حالم خراب شد اخه دیشب خواب دیدم بازم با یکی تلفنی حرف میزد و خانوم بود......)