منتازه این تاپیک و دیدم و تازه صفحه ۸ رسیدم...من نه تنها کارمند بودم بلکه بعد از ساعت کاری ویراستاری هم میکردم اما بدون استثنا ۴ صبح بیدار میشدم و هر روز ...خودمنون صبحانه می پختم و نهار درست میکردم در حین پخت نهار جارو و تمیز کاری بعد نهار شوهر و پکیج می کردم چون شوهرمغذای بیرون و نمی خوره بعد صبحانه آماده میکردم در طول زندگیم یادمنمیاد شوهرم صبحانه نخورده رفته باشه سر کار شستن لباسها هم هر شب تقریبا یعنی چون شاغل بودم لباسهای بیرون رو زود زود با حجم کممیشستم وقتی لباس تو ماشین بود شام می پختم ...بعد لباس های فردا رو که من و شوهر و بچه ها لازمداشتیم اتو میکردمو کیفم و وسایل بچه ها
بعد از شام می خوابیدم
بخدا قسم من بیش از ۱۶ سال همینجوری زندگی کردم تازه کلی مهمونی میدادم...نذر و این چیزا رو فراموش نمی کردم تا ۳ شب می پختم بعد صبح تو ظرف نذری میذاشتم میبردم اداره اونجا بین همکارام تقسیم میکردم
آدم اگه بخواد همه کار میتونه انجامبده تازه تو همون دوران سه جلد کتاب نوشتم و چندینمقاله
من در تمام دوران زناشویی ام هوا تاریک بوده از خواب بیدار شدم
خدا رو شکر زندگیماصلا جای خالیو بیکاری نداشته من هیچ وقت تلوزیون نمی بینم خیلی به ندرت