2733
2734
عنوان

زندگیمون ریخت بهم

| مشاهده متن کامل بحث + 583 بازدید | 31 پست
مامانم میره دنبال کاراش و دایبم میمونه پیشش مادر بزرگم به داییم میگه این هیچوقت نیست😑 همیشه از مادر ...

متاسفم دوستم ولی ی چیزی بگم علت این رفتار مادربزرگتون کوتاه اومدن مادرتونه من بچه اخر مادرم بودم ب شدت ب من وابسته بودن وقتی ازدواج کردم ی سال بعد پدرم فوت شدن ن تنها مادرم بلکه خواهر برادرام انتظار داشتن همش من برم پیش مادر منم چون اخلاقمه ک نمیتونم ب کسی ن بگم میرفتم تا ی جا دیدم خودم هم مریض شدم و زندگی زناشویی ام هم داشت خراب میشد گفتم نمیتونم دیگه بیشتر از نوبتم بیام قرار شد مرستار بگیریم هر جند هماهنگی اونام افتاد گردن من پنج سال زندگی ام رو هوا بود بهاطر مادرم وقتی مادرم فوت شد خواهرم میگف تو هیچکاری نکردی داداشم میگف طلاهای مامان کو ...در حالیکه من فقط نمیتونستم از مادرم دل بکنم...ب مادرتون بگید ب فکر سلامتی خودشون باشتد برای مادربزرگتونم پرستار بگیرند دایی ها هزینه کنند یا اگر خودشون حقدقی دارن مادرتونم هر از گاهی برند سر بزنن

من همان پنجره رو ب خیابان بودم /ک شبی بسته شد و رو ب کسی باز نشد
مادرشه نمیتونه هم ولش کنه گیری کرده بیچاره😥

همون دیگه خودشم میگه میگه نمیتونم بندازمش دور که 

من دعا میکنم میگم خدایا اگه قراره پیربشم خرفت بشم منو به اون سن نرسون

أنــــــــارافضی‌وَافتخــــــر


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز