از وقتی نامزد کردم مامانم ی جوری شده
قبلا با همین نامزدم دوست بودم بهتر بود رفتار مامانم
اما حالا ی جوری شده
چن وقتیه که ورشکست شدیم و اوضاع ب هم ریخت ولی بابام دوباره داره شروع میکنه و میخواد کار کنه دوباره
البته ی سری ناراحتیا بخاطر ورشکستی تو خونمون بوجود اومده و بابام با مامانم قهره
البته اینا نصف بیشتر سال رو قهرن سر مسایل الکی
حالا من بعد ماه صفر میخوام عقد کنم
مامانم همش میگه شوهرت نمیشه خرید انچنانی نکنه
مثلا ریش تراش نخره
تو هم از اونا نخواه اپیلیدی
میگم نمیشه دو تا داداشش اینا رو خریدن حالا من سر ی چیز خودمو بد کنم
یا نامزدم میکه فلان رستوران شام بدین مردم نمیدونن شما مشکل دارین هنوز ب چشم سابق ب شما نگاه میکنن
اخه شهر ما کوچیکه همه ما رو میشناسن
مامانم ب من میگه اونجا گرونه چ خبره این چیزا رو میخواد
خب نامزدت باید درک کنه زندگی تو ک نباید زندگی خانوادتو خراب کنه یجورایی به همسرت بگو ک ناراحت نشه اخه شام و غذا دادن ب مردم مهم نیست ک میان میخورن و حرف میزنن هرکارشون کنی الان خب خانوادت تو فشارن
اسی چند سال دوست بودی
امشبم بابام گفت سختمه برسونمت دانشگاه
منم خودمو لوس کردم گفتم خب واسم ماشین بگیر
گفت اره فکر خوبیه
گفتم خب حالا ک میخوای بگیری سر سفره عقد بم بده ک هدیه هم بشه و خیلیم خوب میشع
گفت چشم می‌خرم
حالا معلوم نیس بخره یا ن
شاید فقط درحد حرف بوده
حالا مامانم برگشته بم میگه چ خبره واسه ی عقد ماشین ببری
بعدا چی میخوای ازمون؟
گفتم من ک عروسی نمیگیرم یه عقده فقط و تموم
حالا میکه من دیگه کاری بات ندارم دخالت نمیکنم و چیزی نمیگم
جهاز رو چیزایی که مامانت مخالفت میکنه خودت کار کن بخر
ولی اینکه نامزدت میگه فلان رستوران شام ناهار بدید بگو بهش ربطی نداره😕
من بش گفتم اونم میگه تو خانواده من ی جور دیگه رو تو حساب میکنن منم گفتم من واسه مردم خرج نمیکنم
هر رستورانی ک بابام تونس غذا میدم
الان مامانم گیر داده همش ناراحت میشه از من
تو این مدت بهترین چیزا رو واسه جهازم گرفته
همش گفته من ی دختر دارم
الان نمیدونم چشه
واسه پسراش همه کار میکنه میگه گناه دارن
انگار من گناه ندارم
جهازم تکمیله فقط یخچال و فرش و این قلم بزرگا مونده
من این مدت هر چی واسه خونه خواستم شوهرم انجام داده
کامل خونه رو واسم درست کرد
از موکت و کابینت و کولر گازی و کمد و پرده و حتی روشویی
همه رو به سلیقه من عوض کرده بنده خدا
چیشد اومد خاستگاری
