یه دوستم ۳ سال قبل ینی ۱۵سالگی به اجبار پدر و مادرش بایکی از فامیلا یه پسر ۲۵ساله ازدواج میکنه الان شده ۱۸ سالش
ازاولم بیچاره راضی نبود با زور ازدواج کردع خانواده خوبی نداره
خودشون شهر دیگه بودن و بعد ازدواج بردنش تهران الان انقد خستس از زندگیش
چون پسره نه میزاره دوستم بره سرکار نه خوب خرجی میده حتی نمیزاره درست حسابی درسشوبخونه
اینم دوسش نداره و نداشته از اول
یه هفتس قهرکرده امده خونه مامانش (واس این که سربار اونا نباشه میخا کار کنه و درس بخونه)
میخواسم بدونم چی براش بهتره یکم راهنماییش کنم:( خیلی سختشه نظرم اینه جداشه خوشبخت تره اما مینرسم از فشارای به زن مطلقه طاقت نیاره نظر شما چیه