یا به شوهرم پارسال گفت توتمام زندگیت روبفروشی شالده ی خونهی منم نمیشه ماپارسال خونه نداشتیم ومستاجربودیم اما امسال به لطف خدا خونه خریدیم
حالا منطورش خونهی من خونه ی که باباش تویشهرشون ساختس خودشو مالک همه چیز باباومامانش میدونه خصوثا این خونه
خصوصا
عزیزم حس میکنم شمام خیلی حساسی کلا برادر شوهرا مجرد زر مفت زیاد میزنن اگه جای من بودی چیکار میکردی
به نظرم بهشون نقطه ضعف نشون دادی میفهمن چجوری ناراحتت کنن سعی کن همش بخندی فکر کنن نمیتونن هیچجوره بسوزونتت
عزیزم اگر مادرشوهرت ازتون خواسته برید که برید و برگردین سریع،نذارید اونا به ارزوهاشون برسن باید شما حضور داشته باشید تو مجالس تا چشمشون دراد.با کسی حرف نزن،محل کسی نده مخصوصا اونا ،فقط به مادرشوهرت احترام بذار
واچقدر حرفهاتون دلنشینه برام
فدای سرت بیخیال باش
هیچ چییییز تو دنیا ارزش اینو نداره که آدم بخاطرش آرامش خودشو و بچهاشو بگیره
تو زیادی دل به دلشون دادی وقتی اصلا هیچی حسابشون نکنی میفهمن اصلا برات مهمم نیستن باور کن تنها راه چزوندن ادمای بد اطرافت کم محلیه
وتواین ۱ماه نه زنگی نه پیامی نداد که ببینه مادر چه حالیم
به نظرم نمیشه از هم ببرید،همه اونجا باشن شما نه یعنی اونا به خواستشون رسیدن ،به مادرشوهرت دوستانه بگو که احترام شوهرتون رو حفظ کنه بین بچه هاش وگرنه من نمیتونم اینهمه بیحرمتی رو ببینم و باز رفت و امد کنم بگو یه تذکر بده .شما تو روستا هم که میری فقط مراقب دخترات باش و بهشون برس خودتو سرگرم بچه هات کن که یه جورایی تو اونا نباشی بیخیال باش یکم عزیزم.
