چه فاجعه ای
لامصب این خب گفته نشه نمیشه.همون تایپک اولی کاملشو بگین دیگه.من هفت ماهه به دنیا اومدم صبر ندارم.
حالا این همه راه اومدیم با بچه ها یکی تو بغل من یکی بغل باباش بایه کیف گنده وسایل پس برگشتیم ایندفه ماشین گرفتیم رسیدیم دوباره سرکوچشون
اوسکل گردی اه
شوهرم بهم گف توبرو من یه خورده راهو برم ببینم تو راه نیفتاده میام حالا اونم وسواسی همه راهو بعدا گف رفتمو بر گشتم
خلاصه حالا مابعد سالی میخاستبم بریم خونه دختر خالم بهشون گفتم ماجرا ازین قراره دیگه خودمم دستو پام شل شده بود خونشونم طبقه سوم واقعا دیگه بریدم ازخستگی ورنگمم بدچور پریده بود حالا این وسط شوهردختر خالم ازم پرسید بااسنپ اومدین گفتم نه نمیدونم چیشد ازدهنم پرید گفتم بااژانس اومدیم
وای چ سوتی دادی منم از تینور دارم اب میشممممم
شب بخیر خوشگلا
من اب
من فنا
من تمام
😐😑😐😑
اینوک گفتم شوهر دخترخالم گف خب پس بااژانس اومدین کیفتون گم نمیشه تازه من الان فهمیدم چه غلطی کردمو به پته پته افتادم یه داستان من دراوردی‌گفتم ک ما اولش سوار اژانس. شدیم ولی بعد راننده هه بازنش پشت گوشی دعواش شد مارو پیاده کرد ماهم ار سر خیازون ماشین گرفتیم حالا این وسط تصور کننی من چقد حالم بده بخاطر این سوتیم فشارم رفت روصفر خداوکیلی
اصلا نفهمیدم چی گفتم تاحالاهم نفهمیدم اونام فک کنم فهمیدم من چرتو‌پرت گفتم یعنی شب مزخرفی بود واقعااا
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
