یا اینم توی پر بازدیدا گذاشتم
قا یبار پریود بودم
حالمم خیلی بد بود
بعدازظهر خواب دیدم که شوهرم بهم میگ شام ماکارونی بپز
ماکارونی خیلی دوس داره
اقاااااا منمممم جوگیرررر با اون حال بدم پا شدم رفتم توی اشپزخونه و مشغول
بعددددد شوهرم توی هال هله هوله میخورد
بعدشششش سفره رو پهن کردم که بخوریم گفت تو بخور من سیرممممم
منممممم انگار فحش ناموسی بهم داده واقعن الان فک میکنم میگم چم بوده اون لحظه
با حرص بلند شدم رفتم لباس پوشیدم که اقاااااا میخام برم بیرون
حالا هرچی میگگگگگ بیاااا میخورم و بیخیال و بزار باهم بریم اصننننن حالیم نمیشد که
بعد دیگ هیچییییییی رفتم روی تخت زاااار زاااار گریه کردم
این بدبختم میگفت باشه میخورم همشو میخورم
دیگ نمیدونم چی شد یهو اروم شدم 😑😑😑😑