2733
2734
عنوان

داستان دعوامون بامادرشوهرم 😂😂😂

356 بازدید | 11 پست

مادرشوهرم بادعوا راه انداختنش باعث شد خونه دارشیم😂😂فک کنم اولین اتفاقه تودنیا که نتیجش طلاق نشده

درگیر حسی بودم که میدونسم یه بازیه ولی موندم که ببازم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وقتی ازدواج کردیم اونم چه ازدواجی بدون حضور بابا(تو تاپیکای قبلی نوشتم درباره بابام)شوهرم خونه داشت ولی چسبیده بود به خونه مامانش من نرفتم اونجا😂😂

درگیر حسی بودم که میدونسم یه بازیه ولی موندم که ببازم
2731

مبارکه عزیزم

ان شاالله تو خونه جدیدتون همیشه خوشی باشه😌😊

قشنگیش اینه که هیچکس ننوشت                               برای دیسکو،،، برای کاباره،،، برای پارتی،،،برای بی بند و باری،،، برای بی دینی،،، برای موادمخدر،،، برای مستی،،، برای حمل اسلحه و.... و این نشون میده که ذهن کثیف بعضیا برداشتش از آزادی اشتباهه نه ما مردم✌🏻! 

خونه خواهرشوهرمو که دوطبقه بود اجاره کردیم.شوهرم پسرخالمه و شغلش پیمانکاره براهمین بیشتر وقتا دورازهمیم.ومن اوایل خونه مامانم میموندم.خواهرشوهرم حتی کلیدم میگرف ازم بااینکه اجارشو میگرف😒😒

درگیر حسی بودم که میدونسم یه بازیه ولی موندم که ببازم
2738

خلاصه گذشت و گذشت من باردارشدم اولی،سقط شد یماه بعدش دوباره..خلاصه آنیاخانوم بدنیااومد و من همچنان بین خونه مامانمو خودم بلاتکلیف بودم چون شوهرم بازم دور از مابود..مادر شوهرم فقط دوبار بهم سرزدو دیگه نیومد درحالیکه هرروز خونه دختراش بود

درگیر حسی بودم که میدونسم یه بازیه ولی موندم که ببازم

ولی همچنان دخالت میکردن..شش ماه بعد بچه خواهرشوهرم بدنیااومدو اسمشو گذاشت آنیسا بازم بامن بحث کرد😒البته دوتاپسرداشت..این شد که مادر شوهرم هرروز خونش بود شبم میمدند درحالیکه الانم حتی بچه منو یبارم نبرده دسشویی

درگیر حسی بودم که میدونسم یه بازیه ولی موندم که ببازم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز