ساده نیستم دوسش داشتم ازپونزده سالگیم خداییش مجبوربه طلاق شدم اگرخیانتاش ودروغاش نبود اینطوری نمیشد
سعدی به روزگاران مهری نشسته دردل
بیرون نمیتوان کردالابه روزگاران
نمیدونی چقدرسعی کردم زندگیمون خوب باشه چقدر تمام تلاشموکردم مال خودخودم باشه جسمش توخونم بود شناسنامش اسمم توش ولی حواسش به بقیه زنا نتونستم تحمل کنم ترجیح دادم به کل ازدستش بدم من خراگردوسش نداشتم که هزارباربهش فرصت نمیدادم خودش خراب کرد ادم یه گربه رو دوروزتوخونش نگه نیداره بهش وابسته میشه همسری که باهاش بخوابی بیدارشی براش سه تابچه بیاری من داغون شدم تواین زندگی تا جداشدم الانم ازجداییم همونقدرکه خوشحالم دلگیرم