اصلا نمیخوام مث اونایی که میان وسط درد و دل یکی میکن خداروشکر من این مشکلو ندارم حرف بزنم؛ اینو فقط میگم چون واقعا واقعا واقعا فکر میکردم بابای من بدترین بابای دنیاست و ازش خوشم نمیاد اصلا کامنت شما رو خوندم خیلی خیلی تعجب کردم آخه چطور ممکنه؟؟؟ مطمئنی میدونن مثلا اون لحظه واقعا مشکل دارین؟ یا فکر میکنن یهددعوای زن و شوهری معمولیه و خوب نیست قهر کنین؟آخه چطور میشه که پدرومادر در رو به روی جگرگوششون باز نکنن و بدونن تو شرایط سختیه؟؟؟
من هیچی از مشکلاتم بهشون نمیگم چون نمیتونن خوب راهنماییم کنن در واقع مامانم یه زن بی سیاست خیلی ساده ست و خوش به حال اونایی که یه مادر عاقل و با سیاست و زیرک دارن
ولی با تمام بدیای بابام و با اینکه من بدون اجازه و رضایت بابام ازدواج کردم ولی وقتی دو سال پیش مشکل داشتم و بابام از بقیه جریانو شنیده بود گفت که با وجودی که دوست نداره طلاق بگیرم ولی اگه راهی نیست برگرد اینجا و بچه هاتم بیار اینجا همیشه خونه توه! و هیچ وقت قدر این حرفشو ندونستم