از درمانگاه بهم زنگ زدن واکسن دارم برم بزنم شوهرم نبود وایستادم بیاد خودش ببره تا اومد کیفمو دید گفت کیفت تو هال چیکار میکنه ها گفتم ببرم بیمارستان گفت باشه،تو راه پشت موتور سوار بودم بهم گفت بو کرم میدی گفتم نه گفت روم نمیشه تو رو پشت موتورم سوار کنم خجالت میکشم،خیلی دلم شکست خسته شدم دلم میخواد بمیرم از دستش