بارزه با سوگیری
سازمان هایی هستند که دارند با سوگیری های ضمنی مبارزه می کنند و برخی حتی دوره های آموزشی ای ترتیب داده اند که آگاهی اجتماعی در این زمینه را افزایش دهند، برای مثال، «سازمان ابتکار عمل ملی» برای ساختن اعتماد و عدالت جمعی، مداخله های پایلوتی را در بین نیروهای پلیس آمریکا انجام می دهد. در انگلستان، سرویس های حرفه ای «پی. دبلیو. سی»، برنامه ذهن باز را اجرا می کنند که در آن مجموعه ای از آزمون های روانشناسی و دیگر ابزارهای آگاهی بخش را به کار می برند تا به کارفرمایان کمک کنند سوگیری های ناخودآگاه خود و تاثیر آن ها را درک کنند.
از سال 2011 (1390) که این برنامه به راه افتاده، تعداد فارغ التحصیلان زن و افراد از قوم های اقلیت که استخدام شده اند، افزایش پیدا کرده اند. «دومینیک آبرامز»، استاد روان شناسی اجتماعی در «دانشگاه کنت» بر این باور است که مسیری که ما در آن با سوگیری های ضمنی برخورد می کنیم، همان راهی را خواهدرفت که کمپین های سلامت عمومی برای مقابله با سیگار ایجاد کردند، از طریق آموزش و قانون گذاری در راستای تغییر هنجارها. او توضیح می دهد: «افرادی که سیگار می کشیدند، در مورد آسیبی که به دیگران (از طریق سیگار کشیدن منفعل یا تنفس دود سیگار فرد دیگر) می زدند، آگاهی نداشتند و بیشتر افراد سیگاری واقعا نمی خواهند به دیگران آسیب برسانند.
نکته این که حتی اگر ما نتوانیم مردم را از اعتیاد به نیکوتین بازداریم یا سیگار کشیدنشان را به طور مستقیم متوقف کنیم، می توانیم از آگاهی و دانش خود در مورد پیامدها استفاده کنیم و کاری کنیم که نتیجه را برای دیگران تغییر بدهد. به همین نسبت در مورد سوگیری های ضمنی، این سوگیری های ممکن است همچنان باقی بمانند، اما می توانیم خطراتی را که ایجاد می کنند، کم کنیم و خوراک های آن را هم تغییر دهیم.»
آشکارسازی سوگیری
به گفته آبرامز، وقتی سوگیری ها به چالش کشیده شوند، احتمال این که به سطح خودآگاه بیایند یا واضح و آشکار شوند، بالاتر می رود. تاریخ این امر را نشان می دهد و آبرامز توضیح می دهد: «مثال های بی شماری وجود دارند: جنبش حق رای، ضدبرده داری و به چالش کشیدن تعصب های سنتی در مورد گرایش های جنسی؛ همه آن ها ادراک مردم از روال معمول را به چالش کشیدند و آن را تغییر دادند.» برای این که بتوانیم سوگیری های خود را تغییر بدهیم، می توانیم از طبیعت تشکیل گروه درون خودمان استفاده کنیم تا به نتیجه برسیم؛
یعنی این که برای تغییر گرایش خودمان، روی سوگیری هایمان تمرکز نکنیم، بلکه تعریف خودمان را از گروهمان عوض کنیم، تعریف این را که چه کسانی ما و چه کسانی غیر از ما هستند، تغییر بدهیم. ون باول در این باره می گوید: «تحقیقات ما همواره نشان داده که قرار دادن افراد متنوع در یک گروه با هدفی مشترک، می تواند سوگیری های ضمنی را کاهش دهد. این اتفاق هم دائما در دنیای واقعی می افتد، مثل زمان جنگ که افراد متنوع و متفاوت از سراسر کشور، در کنار هم می جنگند.»
به یاد دارید که گفتیم آزمایش آمیگدالا نشان می دهد در مواجهه با افراد از نژادهای دیگر، بیشتر می ترسیم؟ تحقیقات عصب شناسی نشان داده که این اثر، وقتی افراد سفیدپوست و سیاه پوست در حالی که تی شرت های یکرنگ پوشیده اند و در کنار هم روی یک تمرین مشترک کار می کنند، بسیار کاهش پیدا می کند یودکین توضیح می دهد: «در حالی که گرایش درونی بشر، حذف افرادی است که به عنوان دیگری ادراک می شوند و این تمایل، گرایشی قوی و تا حدی ماندگار است، اما همچنین پتانسیل تغییر تعریف افراد از ما و دیگران هم وجود دارد و در این تعریف انعطاف پذیر هستیم.»
شاید این که آدم ها راحت می توانند تعریفشان را از ما و دیگران تغییر بدهند، در ذهنتان زنگ خطری را به صدا درآورده باشد و قدری شما را نگران کند، اما وجه خوبش این است که ما می توانیم به سوگیری هایی که از قبل در ذهنمان وجود داشته اند، غلبه کنیم. چنان که ون باول اشاره می کند: «وقتی افراد به یک گروه تعلق می گیرند، سوگیری ها و تعصب های ضمنی آن ها خیلی سریع رنگ می بازند. این خیلی جالب است که ما می توانیم از همان طبیعتی که از اول باعث به وجود آمدن این سوگیری ها شده، برای کاهش آن استفاده کنیم.» تنها مهم این است که خودتان گروه یا گروه هایی را که در آن قرار دارید، چطور تعریف کنید.