عنی آگاه شدن از چرایی و چگونگی نفرت میتواند در کمشدن شدت این احساس به ما کمک کند؟
اگر فرد را در جریان و فرآیند درمانی قرار دهیم حتما میتوانیم به کاهش نفرت در او کمک کنیم یا دستکم قادر میشویم رفتار بیرونی فرد را تغییر دهیم. در روانشناسی اصل را بر این میگذاریم که افراد بر اساس اتفاقاتی که تجربه کردهاند و خاطراتی که از سر گذراندهاند به حس نفرت دچار میشوند و این حس به مرور در آنها تقویت میشود که بتدریج رفتار بیرونی آنها نیز با حس درونیشان تطابق پیدا میکند؛ بنابراین به مراجعانمان توصیه میکنیم که وجود حس نفرت را در درونت بپذیر، اما سعی کن رفتار بیرونیات گویای نفرت نباشد؛ چون افراد مجاز نیستند بر اساس حس بد درونیشان رفتارهای ناخوشایند از خودشان بروز دهند.
پس اگر از حسی نفرت داریم به عنوان یک انسان اجازه نداریم مثلا یک شیء را به سمتش پرتاب کنیم یا حرفهای زشت به او بزنیم و مورد طعنه و قضاوتهای ناعادلانه قرارش دهیم.
رسیدن به این وضعیت که شما میگویید به خودکنترلی زیادی نیاز دارد؛ یعنی درونمان یک حس بد نیرومند وجود داشته باشد، اما به روی خودمان نیاوریم.
بله سخت است، اما واجب به نظر میرسد، البته برخی روانشناسان همچون فستینگل چنین اعتقادی دارند و میگویند باید بین احساس و رفتار ما هماهنگی وجود داشته باشد؛ چون مردم همان کاری را میکنند که در درون به آن باور دارند. به همین دلیل گفته شما درست است و کنترلکردن رفتار در حالی که در درون به چیز دیگر فکر میکنی کار سختی است، اما به هر حال چارهای جز کنترل رفتار وجود ندارد. فکر کنید اگر قرار باشد بر اساس خشم و نفرتمان رفتار کنیم چقدر همه چیز دنیا به هم میریزد.
مشکل این است که اگر قرار باشد رفتار ما با افکارمان هماهنگ نباشد، حالت ریاکارانه به خود میگیریم، هرچند که باور دارم کنترل رفتار بیرونی از واجبات زندگی است.
بسیاری از مراجعان نیز همین حرف را میزنند و میپرسند چرا باید خلاف میل درونیمان رفتار کنیم؟ آنها فکر میکنند قرار است نقش بازی کنند؛ برای همین تمایلی به این کار ندارند، اما من در پاسخ میگویم شما هر نام یا برچسبی برای این کار انتخاب کنید، اما اگر قرار است این طرز رفتار باعثسازگاری بیشتر شما با شرایط بشود آن را انجام دهید.
من به آنها میگویم اگر فکر میکنی داری نقش بازی میکنی این کار را بکن؛ چون مطمئنا باعثبهترشدن زندگی و کم شدن احساسات منفی و ناخوشایند میشود.
بیرونکردن حس نفرت از وجود آدمها کار واقعا سختی است؛ چون معمولا ریشههای عمیق و دیرینه دارد. برای همین است که نمیتوان به از بینرفتن آن دل بست و تغییر رفتار را به زمان محوشدن نفرت موکول کرد.