بعد همون دیشب نیم ساعت بعدش خییلی عصبانی بود بهم گفت تو مغز نداری روح و قلب و معرفت و لیاقت نداری راست میگه چندین باره اینجور ناراحتش میکنم به خدا دیگه از خودم بدم میاد تا اینکه کلی اینجور حرف زد باهام و منم فقط اشک میریختم و بعد خوابید
قرار بود امروز بیاد پیشم من استرس داشتم که امروزو بهم نزنه صبح زود بیدار شدم کلی قربون صدقش رفتم کلی نازشو کشیدم تا جواب داد و گفت فقط ضر مفت میزنی فقط حرفی و به اسم عشق هر کار دلت میخواد باهام میکنی من بهش گفتم بیای خودم قلبتو خوب میکنم قول میدم و دوباره قربون صدقه که گفت اومدن امروزشو خراب کردم و دیگه نمیاد گفتم بیا همو ببینیم جفتمون آروم میشیم ولی گفت من فقط با ندیدنت آروم میشم