محرم همین یه ماه پیش رفته بودیم هئیت همسرم زنجیر میزد منم تو پیاده رو با خانما راه میرفتیم خلاصه یه پسر شاید ۲۳.۲۴اینا اومد جلو شماره بده😂 هی متلک میگفت من توجه نمیکردم نمیدونم چجوری تو اون جمعیت شوهرم دید آقااا یه دعوایی راه انداخت بیاو ببین دستمو گرفت اوردم خونه منو هم دعوا کرد چرا اینجات اینجور اونجات اونجور.چادرم سرم بودا (هرسال محرم چادر میپوشم) هر چند خیلی بد بود و اعصاب خوردی داشت ولی فداش بشم ته دلم ضعف رفت از غیرتش😂😂