2737
2734

خواهر شوهرم تازگیااز شوهرش جدا شده.بعداومده عکس شوهر منو باخودش گذاشته پروفایلش🤔حالا ینی این شوهر منه؟؟😣

فقط 2 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
  من حسابم ز همه مردم این شهر جداست....من امیدم به خدا، بعد خدا هم به خداست🙂❤️

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

واااا چه ربطی داره😐😐😐

فرزندم، دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم....

داداششه خب

خواسته به شوهرش بگه بدون تو با خانوادم خوشم

دیدین وقتی بچه ای👶 کار بدی بکنه مامانش بهش سخت میگیره و دعواش میکنه😡آخه خیلی دوسش داره❤️نمیخواد بچش اشتباه کنه😇 بعد بچه از رو بی‌کسی دامن مامانشو محکم می‌چسبه و گریه میکنه😢بعد مامانش هی از خودش دور میکنه بچه رو 😠بچه بیشتر و بیشتر به مادر می‌چسبه💔 تا آخر مامانه بچه رو میبخشه و سفت بغلش میکنه👩‍👧میخوام بگم خدا جونم ❤️هر چقدم بخاطر اشتباهاتم بهم سخت بگیری من بیشتر و بیشتر بهت میچسبم،انقد بهت میچسبم تا بغلم کنی، آخه میدونم چقد دوسمداری😇 آخه من که جز تو کسیو ندارم😘مرسی خداجونم که با همه ی بدیام تنهام نمیزاری💚
2738

خواهره یهو عاطفی شده دلتنگ داداشش شده ،جدی نگیر 

الکی پیام بده قربون هردوتون جیگرا ،بگو عکسو دیدم ذوق کردم ،خودتو حساس نشون نده 

وقتی نگرانی دعا کن ،وقتی دعا کردی چرا نگرانی 
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز