تجربه ی شخصی من مدارا کردن و اروم کردن قلب پدر و مادرته،سالهای اینده برات فرصت مستقل بودن پیش میاد،یعنی همین پدر و مادر مجبورت میکنن مستقل باشی.
منظورم بله قربان گویی نیست.اگه میتونی حتما با یه روانشناس خوب مشورت کن.
من با پدر و مادرم مقابله میکردم.یه وقتایی من برنده میشدم یه وقتایی اونا
ولی حواسمون نبود یه خونواده ایم و هر زخمی که به هرکسی برسه به همه رسیده.
من دوستام خیلی خیلی زیاد روم اثر داشتن،بعدش فضای مجازی
علاوه بر خوبیایی که داشتن بخاطر متفاوت بودنمون همیشه حس تغییر کردن رو بهم ناخوداگاه میدادن.
در برابر یه چیزایی واکنش نشون میدادم که الان برام کاملا پذیرفته و معقوله.
یه احساس نیاز کاذب داشتم.
من میخواستم شبیه اونا مستقل باشم
ولی متوجه نبودم اونا کپی های همدیگه هستن و چون من خودمم میخوان منو شببه خودشون عوض کنن.
امسال سال کنکورته درسته؟نمذکزت رو بزار رو این موضوع.
بیشتر خودتو بشناس که واقعا دلت میخواد چهارسال دیگه از چه رشته ای فارغ التحصیل بشی؟
خیلی به خود واقعیت فکر کن
مطمئنم کم کم از تاریکی های ذهنت یه چیزایی از خودت میفهمی که تا بحال ندیده بودیشون