2737
2739
عنوان

باور کنید خونه خالم جن اومد سراغم ولی ازم می خوان دوباره برم

| مشاهده متن کامل بحث + 4964 بازدید | 166 پست

بعد یه بار 18کیلو گوشت و 6تا مرغ و می گفت باید خودت بیاری حق نداری آژانس بگیری عرضه داشته باش اینا که وزنی نداره یه مسیر نیم ساعت رو پیاده رفتم و به سختی اوردم قصابه دلش سوخت برام خواهرزادم که 6سالشه رو باهام فرستاد به اونم گفت باید انگور بخری برام خودت دستت بگیری وقتی برگشتیم با داد و بیدا به خواهر زادم گفت مفت خور بگو ببینم چرا با آژانس برگشتین من دیدمتون حالا اونم گفت نه خاله به خدا فقط از دم قصابی یه خیابون تاکسی گرفتیم ولی خداروشکر فقط گفت بازم بی عرضه ها پول تاکسی دادین خودش انقدر ولخرجی می کنه که حد نداره یعنی از نظرش 20میلیون پولی نیست و ... خلاصه انقدر اذیتمون کرد که داییم باهاش قطع رابطه کرد گفت به من چه این لیاقت هیچی نداره و ... دیگه فقط مامانم دلش می سوخت اونم که به مامانم می گفت شوهرت خواستگار من بوده تو به زور خودتو انداختی بهش وگرنه اون منو می خواست و ... دیگه مامانم نتونست تحمل کنه ما هم که هر کدوم کارو زندگیه خودمونو داریم دیگه همه ولش کردیم خودشم می گفت نیاید می ترسم گاوصندوقمو خالی کنید فقط می گفت تو بیا پیشم اونم که انقدر داد وبیداد می کرد که نگو مثلا وسط آب پرتقال گرفتن یهو می زد تو سرم می گفت بزنم تیکه تیکت کنم بی عرضه مگه نگفتم ناهار درست کن منم می گفتم خاله داشتم درست می کردم دادزدی گفتی زود آب پرتقال بگیر منم گفتم اول اینو درست کنم دوباره عصبی می شد می گفت زود اب میوه گیریو بشور و ...


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم تحمل می کردم می گفتم کسی نداره بزار کمکش کنم یه روز خواهرم اومد گفت تو برو خونه اصن داغون شدی باور کنید لپام یه مدت انقدر قرمز شده بود اصن پیشش که باشی نمی شه یه لقمه غذا خورد دیگه خواهرم که گفت تو برو من می مونم معلومه خیلی اذیت شدی همینکه داشتم می رفتم خواهرمو از خونه انداخت بیرون و دادو بیداد که تو می خوای یه ساعت دیگه شوهرتو بیاری طلاهامو بدزدی و.... اونم بیچاره دامادمون همش کاراشو انجام می داد تا اینکه اون شب خالم هم باهام خوب شده بود می ترسید برم همش قربون صدقم می رفت می گفت واسه بیماریه من ناراحت نباشی هااا این چند روز چیزی نخوردی برو برا خودت آب پرتقال بگیر و ... بعد هم رفت خوابید گفت تو هم برو استراحت کن منم رفتم یه چایی و کیک خوردم و تویه اتاق که از اتاق خالم دوره رفتم بخوابم و چند تا تلفن زدم و بعد هم خوابیدم یهو تو خواب حس کردم یه چیزی محکم و داره تکون می خوره یه لحظه خوشکم زد از جام پریدم نشستم تو جام دیدم هیچی نیست نور انداختم چیز نبود گفتم حتما خواب دیدم دوباره خوابم برد انقدر خسته بودم که زود خوابیدم که دوباره حس کردم کسی داره به بدنم دست می زنه و ... با خودم گفتم اااااه این چه خوابیه دیگه دیدم نه واقعاکسی داره دست می زنه صدای نفسشم اومد فشار دستش بیشتر شد منم از خواب پریدم گفتم حتما دزده گوشیمو روشن کردم سریع هر چی نگاه کردم کسی نبود رفتم خونرو نگاه کردم اصن خبری نبود ساعت 3و نیم شب بود رفتم دیدم خالم خوابه خوابه خروپفی می کرد اومدم یکم نشستم تو جام گفتم خیالاتی شدم و دارم اینا رو تو خواب حس می کنم دزد کجا بود دزد بالاخره موقع دررفتن صدای پاش نمیاد یا اینکه منم سریع گوشیمو برداشتم چطور ندیدم از در بره بیرون

2731
انشالا بچت سالم به دنیا بیاد عزیزم

مرسی سمرجون

انشالله خدابه همه ی منتظرا جوجه بده جوجه ی منم به حق صاحب وقت سلامت باشه همیشه و الهی هیچ مادری بابچش امتحان نشه ..دوستتون دارم عشقا.

یکم گذشت دوباره خوابم برد این بار خیلی ببخشید ولی سنگینی و گرمای بدن یه ادمو رو خودم حس کردم به زور خودمو تکودن دادم خوشو می مالید بهم بهش گفتم تو کی هستی برو گمشو که یهو صدای خالم اومد گفت هیچی فدات شم نترس اون لحظه وااااااااااااای چه حس بدی بود داشتم سکته می کردم به حالت گریه گفتم خاله چیکار می کنی یهو از روم بلند شد گفت ببخشید ببخشید منم سریع بلند شدم یهو دیدم خالمه رو زمین نشسته داره پاییین پیراهنشو می ده پایین و می گفت اااا من اینجا چیکار می کنم وای فدات شم بخواب بخواب چیزی نیست منم شوکه شده بودم گفتم خاله چیه چی می خوای چرا همچین می کنی گفت هیچی نفسم بخواب و متعجب که خالم چرا این کار و کرد همون لحظه گفتم زنگ بزنم بیان دنبالم اینا که می گم کلا چند ثانیه بود

همون وقت یه لحظه سرمو گرفتم پایین داشتم پامیشدم از رخت خواب تو همون یه ثانیه خالم غیب شد خالم عمل کرده بود تازه نمی تونست بدوه خیلی یواش راه می رفت و ... منم بدو بدو دوییدم سمت اتاق خالم هوا دیگه روشن شده بود چنان دوییدمااا ببینم خالم کجا رفت داد زدم خاله خاله کجا رفتی یهو دیدم خالم از خواب پرید پتو هم روش بیچاره ترسید گفت چیه چی شده گفتم خاله چت بود گفت هیچی دخترم خاله فدات شه خواب دیدی یا توهم زدی من خواب بودم صدات نکردم حالمم بهتره نترس خاله نترس منم قسمتم این بود خیلی ترسیده بودم گفتم خاله تو نیومدی اونور صدام کنی یهو انگار جا خورد گفت نه من خواب بودم چی دیدی مگه نکنه چیزی دیدی نترس نترس رخت خوابتو بیار پیش من بخواب نرو تو اون اتاق با این خونه خراب شده

2740
دیشب یه نفر توپذیراییمون صدای نفساش واضح میومد من هردوبارداریم چیزای عجیب غریب توخونه زیادمیبینم مثل ...

آجی هروز هرچندتاآیه میتونی ازسوره بقره رو تلاوت کن و ازهمه مهم تر صدای اذان وقرآن بزارهمیشه توخونه ت بپیچه اینجوری هر شر و پلیدی باشه به اذن خدا میره ازخونه ت

آجی هروز هرچندتاآیه میتونی ازسوره بقره رو تلاوت کن و ازهمه مهم تر صدای اذان وقرآن بزارهمیشه توخونه ت ...

قران هم گردنم اویزون کردم هم توگوشیم چندتاسوره دارم حالا بقره ام کامل مینویسم دستت دردنکنه

انشالله خدابه همه ی منتظرا جوجه بده جوجه ی منم به حق صاحب وقت سلامت باشه همیشه و الهی هیچ مادری بابچش امتحان نشه ..دوستتون دارم عشقا.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز