كاراي با مزه رو كه مادرشوهره كرد عزيزم هي زنگ ميزد ميگفت پول نوشابه هاي مهموني چي شد ياروع اومده دره خونه😅باباشم كليد انداخت اومد تو گفت چرا خوابيدين پاشو برو كار پيدا كن😎سر ظهرم ديدم سه تا بچه اومدن تو اومديم بازي😒شبم من اينقدر حرصي شدم اينه رو شكوندم😃اينم از خاطراتم از روز بعد ديگه همش دعوا بود
بدترین لحظات زندگیم بود دلم نمیخاد دوباره تکرار بشن خداروشکر یک هفته بعد عروسی عالی شد
مادرشوهر زنگ زد به شوهرم که مامان زنت واستون صبحانه آوریانه؟!
[QUOTE=108535925]با کلاس آفرین حس خوبی بود باز کردن چمدون انگار دلت میگیره[/QUOTE
ممنون. آره... آخه ما زندگیمون خارج از ایران شروع شد .
مریض شدم شدید شوهرمم فرداش امتحان داشت بیچاره نمیدونست بمن برسه و ببره دکتر کتابشو بخونه ناهار بخره 😂😂😂یا ناز گریه های منو بکشه
همش ر،ا،بط،ه داشتیم کلان تایکماه شوهرم داشت ازبین میرفت بیچاره
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
