2737
2739
عنوان

شوهرم راضی نمیشه عمل کنم بینیمو؟؟

| مشاهده متن کامل بحث + 607 بازدید | 45 پست
یه آنزیمی هست تزریق میونه تو بینی کوچیک‌میشه برا من خیلی کوچیک‌شد و سوراخاش از حالت مثلثی دراومد

اسم دکترتو میگه ،چندجلسه ،چقدر زمان میخواد، برنمیگرده شکل اول؟

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

یه آنزیمی هست تزریق میونه تو بینی کوچیک‌میشه برا من خیلی کوچیک‌شد و سوراخاش از حالت مثلثی دراومد

من دماغم پهن وگرده میخوام ازپهناش یکم کم بشه وپره هاشم جمع وجوربشه بنظرت برابینی من تاثیری داره اینکاریانه؟؟موقتیه یادایمی

2728
حس میکنم عمل کنم قیافم خیلی بهترمیشه اما راضی نمیشه کاش وقتی مجردبودم عمل میکردم اختیار خودمم ندارم& ...

حرف شوهرهمیشه گوش کنی خوبه اون اینجوری دوستت داره خوشحال بایدباشه...عمل هم شانسیه ارایشگرمن عمل کرده اصلن خنده دارشده نمیدونم چرااونجوری شده شایدپیش متخصص واقعی نرفته نمیدونم ولی اصلن ازصدکیلومتری هم ببینی ازهرچی عمله پشیمون میشه منم میخواستم عمل کنم امابادیدن اون دماغ به دماغم افتخارمیکنم خخخخخ


2738
چجوری راضیش کردی ؟؟اون شگردشو به منم یادبده؟؟

انقدر که گفتم چند ساله تا راضی شد، ولی خدا نخواست

فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم
حرف شوهرهمیشه گوش کنی خوبه اون اینجوری دوستت داره خوشحال بایدباشه...عمل هم شانسیه ارایشگرمن عمل کرده ...

اخ حرف دل منو زدی منم از بس دیدم دیگه از این شانسی بودنش میترسم


اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
اسم دکترتو میگه ،چندجلسه ،چقدر زمان میخواد، برنمیگرده شکل اول؟

دکتر ملکی نه عزیزم برنمیگرده بعد از دوهفته شروع میکنه به کوچولو شدن البته تا دو روز ورم داره مخصوصا بار اول

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز