2733
2734
عنوان

محکوم به سکوت

306 بازدید | 15 پست

دلتنگ شدم..... نمیدانم.....

شاید برای تو.....شاید برای دیروزهایی که با تو گذشت..... میخواهم از همینجا صدایت کنم

از همینجا صدایت میکنم و تو 

از همانجا بغلم کن......

دلم گرفته

دلم عجیب گرفته.....

نگران

منتظر

تنها

عصبانی

بهانه گیر

همه ی اینها این روزها من هستم....

تو آرامم کن....

تو آرامم کن..

مردانه پایت ایستاده ام


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.


پاییز جان ! چه شوم ، چه وحشتناک
رفتند مرغکان طلایی بال
از سردی و سکوت سیه خستند
وز بید و کاج و سرو نظر بستند
رفتند سوی نخل ، سوی گرمی
و آن نغمه های پاک و بلورین رفت
پاییز جان ! چه شوم
، چه وحشتناک

رنگ در رنگ و‌ به هر رنگ هزارانش طیف           نغمه در نغمه و هر نغمه به یاد یاران
2728

♩♥♩♫♥♫

یکی بود دیوونه ♫ همون که هیچ موقع نبود♥♫

قصه های خوب چرا ♫ تموم میشه همیشه زود♥♫

یکی بود یکی نبود ♫ یکی نبود یکی نبود♥♫

یکی گفت برو ایشالا ♫ میرسی به ارزوت♥♫

تو خودم گم شدم مثل همیشه ♫ بی نشونه تو خودم♥♫

پره برگ خشکه ♫ قلبم پر پاییزه دلم♥♫

بعد تو واسه کسی ♫ دیگه نمیریزه دلم♥♫

کاشکی یه آهنگ ♫ عطر خاص منو سادت بیاره♥♫

نه انگار راهی نداره کاشکی ♫ سرنوشتم این نبود عشق تو جهنمه♥♫

کاش بهشتم این نبود یه راهه ♫ سیاه روبرومه چه بغض بدی تو گلومه♥♫

بجز تو با هرکی تو دنیامه قهرم ♫ غرق دردم گریه کردم گریه کردم♥♫


از زندگی اینجا فروغی نیست ، الا

در خشم آن زنجیریان خرد و خسته

خشمی که چون فریادهاشان گشته کم رنگ

با مشت دشمن در گلوهاشان شکسته

واندر سرود بامدادیشان فشرده ست

زینجا سرود زندگی بیرون تراود

همراه گردد

با بسی نجوای لبها

با لرزش دلهای ناراضی همآهنگ

آهسته لغزد بر سکوت نیمشبها

وین است تنها پرتو امید فردا


ای پرتو محبوس ! تاریکی غلیظ است

مه نیست آن مشعل که مان روشن کند راه

من تشنه ی صبحم که دنیایی شود غروق

در روشنیهای زلال مشربش ، آه

زین مرگ سرخ و تلخ

جانم بر لب آمد

رنگ در رنگ و‌ به هر رنگ هزارانش طیف           نغمه در نغمه و هر نغمه به یاد یاران
2740
زیبا بود و تلخ    


اگه خاستید خصوصی صحبت کنیم، درخاست دادم

سربازی هستم/که به کشتن وقت میروم/تا دوردستها/پرچم دشمن خانگی.....من مومن یامذهبی به معنای کاملش نیستم، فقط دوست دارم که باشم_مشغول فراگیری چهارمین رشته تحصیلیم هستم.من عاشق  کمک کردنم : از طب سنتی واسلامی،سلامت،روانشناسی،مسایل مذهبی،ادبیات و فرهنگ و برخی موضوعات اطلاعات نسبی دارم : اگر ضرورتی بود بپرسید،شاید کمکی ازم براومد _از همه مهمتر:من محتاج دعای همه عزیزان هستم،باسپاس    

سلام

با اجازتون همه پستهاتون رو خوندم

و تو این پستتون ب عنوان ی خواهر نظرمو در خیانت عشقتون میگم

همین اولش میگم ک منو بخاطر رک گوییم عذر خواهی میکنم

چون میدونم در عذابین میگم

برادر من این وسط خودت بیشتر از اینها مقصر نباشین کمتر نیستین

اولا مطمئن هستم شما اونقدر پیش نامزدتون از دوستتون تعریف کردین و از نامزدتون پیش دوستتون ک اونها خواسته یا ناخواسته ب هم جذب شدن ک ببینن اون یکی چ آش دهن سوزی هست

مطمئنم ک شما همیشه تعریف هردوش رو کردی هیچوقت عیبهاشون رو نگفتی همیشه حسنشون رو گفتی 

من خودم مخالف گفتن عیب هستم اما حسن هم نباید زیاد گفت فقط در اندازه ای از زندگی و رابطه رو باید گفت ک بدونن خوشبختین


دوما ما ترکها ی ضرب المثل داریم ک دوست آخرش یا چشمش دنبال زن آدم میشه یا مادرش

شما ب دوستتون تو زندگیتون خیلی میدون دادین صمیمیت هم اندازه داره

همیشه تو بعضی مواقع میگن مذهبیها زنشون رو زندون میکنن ن زندانی نمیکنن اما رفت و آمدهای دوستاشون و... رو تنظیم میکنن دوست هرچی باشه دوسته نباید زیاد با خونواده صمیمی بشه

بعدش ب زن در اندازه خودش حریم قائل هستن تو زندگی باید اعتماد کامل باشه اما باید برا زن و مرد حریم قائل بود ک هیچکدوم از حریم هم فراتر نرن

شما مطمئنم در رابطه دوستت و نامزدت حریمی قائل نبودین

عشق چشمان شما رو کور کرده و روابط صمیمی دوستت و نامزدت رو نمیدیدین

سوما شما تا حالا ب عقد هل هلکی اونها شک نکردین؟

ب جواب خونوادش شک نکردین؟

نگفتین ی عقد کنون کم کمش ی مدت وقت میبره

خونواده ها برن خواستگاری بله بگیرن بله برون بشه آزمایش بدن برن محضر و.... حساب کنین چند روز وقت میبره

من اینجور عقدها رو کم کمش شش هفت بار دیدم و سنیدم همین امسال دوتاشو دیدم

ببخشین نامزدتون و دوستتون باهم تو خلوت ک بودن قرار نبوده رابطه خطری داشته باشن ک اما این اتفاق افتاد نامزدت برا حفظ آبروی دختریش و مجبور ب عقد شدن وگرنه عقد اونها از روی عشق نبوده اجبار بوده

فقط اینو مطمئنم اونها بعدعقدشما میخواستن راحت تر ب باهام در ارتباط باشن چ بسا فرزندتون هم فرزند دوستتون میشد ن شما

اینوسط نمیدونم خدا برای کدوم کار خوبتون نقششون رو قبل عقدت بر ملا کرد

تو اینوسط خدا رو شاکر باش ک چنین دختری از زندگیت رفت

من نمیدونم الان اونا تو زندگیشون چطورن اما اینو میدونم ک خوشبخت نیستن زندگیشون تحمل یکدیگر هست

شاید ی روزی هم خودتون خواهید دید ک من راست گفتم یا دروغ فقط میگم صبر داشته باشین و فکرشون رو از دل و ذهنتون پاک کنین

من نمیگم چنین دخترایی همیشه خرابن هستن کسایی ک توبه کردن هستن دخترایی ک فریب خوردن

اما نامزد شما خواسته تن ب این رابطه داده

پس خدا بهش رحم کنه....

این نظر رو من بر حسب زندگانیهایی ک دیدم و شنیدم براتون نوشتم

امیدوارم ک راست نباشه و دلیل دیگه ای باشه

بخاطر همه حرفهام حلالم کنید

سلام با اجازتون همه پستهاتون رو خوندم و تو این پستتون ب عنوان ی خواهر نظرمو در خیانت عشقتون میگم ...

سلام تا حالا شده دوس نداشته باشین حرف کسی رو بشنوین یا باور نداشته باشین؟ ... وقتی پست شما رو دیدم دقیقاً همین حالت رو داشتم.احساس خفگی و حقارت.....

بگذریم.....بله رابطه من و رفیقم خیلی صمیمی و نزدیک بود شاید بشه گفت از برادرم بهم نزدیک تر بود تمام حرفامو بهش میزدم البته هر دومون اینجوری بودیم نه تنها من حتی عادل هم تمام حرفاشو به من میزد و خوب؛ ناخودآگاه این صمیمیت بیش از حد؛ تو رابطه ی من و حانیه خودشو نشون میداد.من وقتی از ماموریت برگشتم و ماجرا رو فهمیدم حدود یه سال پدرم و برادرم مثل بادیگارد هر جا میرفتم همراهم بودن تا مثلاً حماقت کنم.اون روزها اینقدر داغون بودم که به این حرفایی که زدین فکر نمی کردم فقط با خودم می گفتم چرا؟ بعد از اون ماجرا نه خودشو دیدم و نه عادل نامردو.تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که حانیه همزمان که با من بود با اون عادل بی همه چیز ریخته بود روهم و من فقط بازیچه بودم. 

مردانه پایت ایستاده ام
سلام تا حالا شده دوس نداشته باشین حرف کسی رو بشنوین یا باور نداشته باشین؟ ... وقتی پست شما رو دیدم د ...


سلام

من قصد جسارت نداشتم

ب اقتضای شغلم خیلی اینجور ماجراها رو دیدم و شنیدم

برا همین وقتی تاپیک هاتون رو  خوندم 99 درصد احتمال دادم ک اینطور باشه

برا همین رک گفتم تا شاید چشمتون رو ب حقایق باز کنم

بازم شرمنده اگه ناراحتتون کردم

بذارین ب حساب تجربه ی خواهر بزرگتر

دعامیکنم بهترین و زیباترین تقدیر نصیبتون باشه

یاحق

سلام من قصد جسارت نداشتم ب اقتضای شغلم خیلی اینجور ماجراها رو دیدم و شنیدم برا همین وقتی تاپیک ها ...

ممنون از نظرتون .نه از شما ناراحت نشدم اما هر بار که خاطرات گذشته واسم مرور میشه احساس حقارت میکنم.این حس زمانی که با اقوام و فامیل رابطه دارم بیشتر میشه.

مردانه پایت ایستاده ام
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز