یبار زن عموم از صبح خونمون بودن بغل تو بغل هم نشستن و صمیمی شدن
مادرساده منم نشست درد و دل کرد از عمه هامو مادربزرگم گفت
بعد زن عموم اینا رفتن
فرداش بابام با توپ پر اومد خونه و دعوا حسابی بامامانم
نگو از خونه ما زن عمو و عموام رفته بودن خونه مادربزرگم همه چی رو گذاشته بود کف دستشون!!!!
بازم بشین دردودل کن