ما ازدواجمون سنتی بود...ینی شوهرم فامیله دوره ۲ سال قبل منو سره کوچه ی عموم دیده بود و ازم خوشش اومده بود ولی شرایط ازدواجو نداشت...بعد ۲ سال من اصلا نمیدونستم همچین شخصی منو میخواد اومدن خواستگاری و من دیدم قیافش خوبه و خونه و کار داره قبول کردم.ما یک هفته سیقه بودیم ۲ روز بعد سیقه رفتیم ازمایش اومدیم خونه ما نهار خوردیم ۲ تایی رفتیم تو اتاق من
😐الان فکر میکنم خیلی خونواده روشن فکری داشتم بابامم خونه بود رفتیم اتاق اون خخوابید زمین من خوابیدم رو تخت...۳ ساعت خوابیدیم بعد ۳ ساعت بیدار شدیم حرف زدیمو من با پررویی رفتم بغلش😐فکر کن اون اصلا نگفت بیا...بعد رفتم یه بوس دادمو برگشتم سره جام..اخره همون هفته ام که عقد کردیمو فردای عقدمون اون روشو دیدم و اصلا باورم نشد این همون پسره خجالتیه ینی😐😂😂😂