الانم باردارم نمیدونم چم شده حساس شدم . موهای سرم تو دوسال سفید شده .تو اوج جوونی پیر شدم . کلاس میرم تحصیلات دارم قبلا شاغل بودم انقدر اذیتم کرد استعفا دادم.شب که میشه و میبینم تو زندگیم جای خیلی چیزا خالیه
من اردست مامانم کفریم اصلاخوشم نمیاد برم نزدیکش چندوقت پیش تویع مراسمی بودیم جلو فامیلاش میگع مریم اصلابیرون نمیره همش توخونه اس هرچی اشاره میکنم میگم مادرشوخی میکنن ☺️من که بیشتراوقات بیرون ازخونه ام چنان گفت همه فکرکردن شوهرم توخونه حبسم میکنه 😭😭😭خدا جوایشونو بده خیلی درحقم بدکرده
منم همینطور دلم میخواد همش شوهرم بهم توجه کنه ولی ب سختی ..توی ذاتش هستش که اینجوری باشع
من وقتی خونه بابام بودم انگار وجود نداشتم از بس بی حاشیه بودم بعداز ازدواج نمیدونم چرا برا همه مهم شدم همه دوسم داشتن خاله عمه دایی مامان و بابا. شوهرم که نگو عاشقمه بچه هام هم خیلی دوسم دارن اعتماد به سقفم کلا رفت بالا اآیا کسی تجربه مشابهی داره اطلاع بده
زندگی خیلی سخت شده تو این هفته فکر کنم ۴ باری شدید اشکم رو دراورده
بشین باهاش حرف بزن
بهش بگو که به محبتش احتیاج داری
منم همینجوریم
انقدر انقدر کمبود محبت دارم که حتی به صحنه های عاشقونه تو کارتونای دخترم حسادتی کنترل نشدنی دارم
عقده شده به دلم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
