سلام من یه نوزاد تقریبا 5 ماهه دارم، از اول زایمان تا حالا نه خودم نه شوهرم درست نتونستیم بخوابیم
اینارو میدونم ک بچه است و... عنه رو ب جون و دل میخرم و خداروشمر
اما اولا من میرفتم گاهی اوقات خونه مامانم شب ها میموندم البته اونموقع بچمم کوچیکتر ب. د تا شوهرمم بتونه بخابه چون کارش هم سخته، ولی یه بار اینجا یکی از خانما به یکی دیگه گفت هیچ وقت شوهرت تنها نزار چون تنهایی ی سکوت خاصی داره ب همراه آرامش نزار به این آرامش عادت کنه همیشه کنارش باش
حالا سوالم اینه گاهی دلم لگبرای شوهرم میسوزه میگم خوبه برم تا بتونه بخابه بعد دوباره میگم نه ولش کن بد عادت میشه در ضمن از اون دسته آدم هاس ک از بس خانوادم خوبی کردن اینو یه وظیفه میدونه و...( متوجه میشین چی میگم )
از طرفی میتزسم از من و بچم خسته بشه چون آستراحت کافی نداره چ کنم
خودم دلم نیس برم از بسکه ک پرو تشریف داره میگم باید جمع کنه دیگه
نظر شما عزیزان چیه