پدر شوهر خواهرم خیلی مذهبیه.اصلا مشهوره تو شهرشون به مذهبی بودن...خواهرم یه شهر دیگس
یه شب اومدن خونه خواهرم که فرداش برن دکتر شب هم موندن....جا انداختن وسط خونه دراز بکشه حالش خوب نبود....ماهواره سریان حرم سلطان میداد...خواهرم خواست عوص کنه کانالو پدر شوهر گفت نه نکن من میخابم
لحافو کشید رو سرش...بعد نیم ساعت دیدن یواشکی از زیر لحاف داره دید میزنه🤣🤣🤣