2752
2734
عنوان

دلم خيلي شكسته و غمگينم

166 بازدید | 18 پست

سلام دوستان خيلي دل شكسته ام هر شب كارم شده گريه 

من بعد طلاقم زندگي به نسبت خوبي داشتم تا با همسر فعليم كه اونم مطلقه بود ولي يه دختر داشت آشنا شدم از چاله افتادم توي چاه بزرگترين حماقتم ازدواج مجددم بود عاشقش شده بودم با اختلاف سني و فرهنگي و طبقاتي و ظاهري زياد هيچ كس باورش نميشد دختري مث من به همچين آدم چيپي با وجود اون همه خاستگار جواب مثبت بده

زن قبلش وقتي از ازدواجمون فهميد كلي اذيتم كرد دخترشم همينجور كم كم ازار و اذيتاي خودشم شروع شد منو از شهر و كار و زندگيم دور كرد و خونه نشين شدم الان ده روزه پسرم دنيا اومده كارم همش شده گريه من نبايد حامله ميشدم و يكي ديگه رو بدبخت ميكردم ياد حاملگيم ميوفتادم كه زنه و دختر و شوهرم چه بلاهايي سرم اوردن كه افسردگي گرفتم چقد بچه تو شكمم اذيت شد 

احساس شكست ميكنم شوهرم اصلا به فكر زندگي نيس حالم خوب نيس كاش ميتونستم همه درد دلامو بنويسم 

كاش پسرم نبود نميتونم طلاق بگيرم نميتونم خودمو بكشم كاش هيچ وقت ازدواج نميكردم همه خانواده و دوستام تحقيرم ميكنن تو سرم ميزنن حقم دارن


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

عزیزم منم دقیقا عین خودتم من توعقدجداشدم وبدترین حماقتوکردم شوهردومم زمین تااسمون باشوهراولم فرق داشت،ازمن خیلی پایینتربود،خیلیهاگفتن بهت نمیخوره ،الانم درشرف جداییم .کاش هرگزازنامزداولم جدانشده بودم،ولی نمیشه به عقب برگشت،شماهم الان بیشترافسردگیت برای زایمانته،پسرت بزرگتربشه شیرینترمیشه زندگیت،سعی کن روابطتتو بادخترهمسرت مدیریت کنی که کمتراذییت بشی

خدایا،تو بساز،توبسازی قشنگتره❤

سلام افسردپی بعد زایمان گرفتی . یکم اروم و صبور باش و به روانپزشک مراجعه کن هم حالت بهتر بشه هم اگه مشکلاتت زیاده بتونی کنار بیایی . الان بهت حق میدم نگرتن بچه تی ولی تو الان تنها نیستی . غصه نخور سعی کن حالت خوب بشه تا بتونی همه چی زندگیت رو مدیریت کنی . برات ارزوی خوشبختی میکنم

وای عزیزم چرا اخه زن قبلیش چرا اذیتت میکنه اصلا چطور بهت دسترسی داره؟ دخترش چندسالشه

وقتي فهميد داريم ازدواج ميكنيم به بهانه بچشون هي اذيت ميكرد ميگفت ميخوام برگردم كلي عشوه براي شوهرم اومد ماهها درگير بودم خدايي شوهرم بهش توجه نميكرد ولي با حرفا و كاراش من خورد ميشدم قرار بود دخترشونو من بزرگ كنم منم قبول كردم زنه قبولش نبود من بخاطر شوهرم قبول كردم دختره هفت سالش بود يه بچه ي به تمم معنا بي تربيت زنه از همه چيزم ايراد گرفت شغل رسميم تحصيلاتم ظاهرم با اينه من قدم ١٨١هست و ورزشكار هستم و هيكل خوبي دارن و همه جا توي چشمم با تحقيراش خوردم كرد حرفاش مث پتك تو سرمه دخترشونم جاسوس بازي در مياورد يا بين منو شوهرم فاصبع مينداخت نميذاشت تنها باشيم يا شبا كنارم باشه شوهرمم به شدت وابسته اش بود 

طلاق بگیر پسرتو خودت بزرگ کن .

كاش از سر كارم استعفا نداده بودم كهش به شهر ديگه ايي نرفته بودم من از همه چيم زدم طلاق بگيرم بچمو ازم ميگيره اگه نگيره هم چطور خرجش بدم كل زندگيم حماقت بود خاك بر سرم

منم طلاق گرفتم خیلی از ازدواج دوباره میترسم😔😔😔😔

حاظرم شب تا صبح به پات بيوفتم التماست كنم تو خودتو مث من بدبخت نكن حتي از تنهايي مردي بهتره داشتن زندگي مث منه 

بيشتر از اين ميسوزم بقيه حسرت زندگيم ميخورن با هيشكي نميتونم درد دل كنم كسي از اشناها از حالم خبر نداره هميشه نقش زن قوي بازي كردم ولي پشت نقشم هزار تيكه شدم

وقتي فهميد داريم ازدواج ميكنيم به بهانه بچشون هي اذيت ميكرد ميگفت ميخوام برگردم كلي عشوه براي شوهرم ...

وا چرا پس طلاق گرفت اگه میخواست برگرده؟ تو خودتو ازش دور کن عزیزدلم فعلا زن اون خونه تویی به حرفای اون هم اهمیت نده میخواد حرصتو دربیاره اگه میخواست قبل اینکه همسرت باهات ازدواج کنه برمیگشت نه الان شوهرتم بکشون طرف خودت قلقشو بدست بیار وابستش کن 

خیلی سخته خیلی خدا کمکت کنه...شوهرت چه کار میکنه که تو اذیت میشی؟

شوهرم شركت داره از شهرمون بخاطر شركت جديد و دوري از شر زنه كوچ كرديم تهران كرايه نشينيم ماشين خارجيمونو فروخت همه پولشو خيرات كرد به اينم اون و فاان كارگر و فلان دوست هر چي ميگم نكن اين دوستات پول سيگارشونم ازت دارن ميگيرن اينا خيرتو نميخوان گوشش بدهكار نيس همه بخاطر پول ميخوانش اونم به هيشكي نه نميگه اينده ام با همچين مردي تباهه دخترش از يه طرف اخلاقاي چيپه دهاتي شوهرم به طرف ابرومو برده ما خانوادمون خيلي فرهنگي و سطح بالا هستن با كاراش ابروم رفته جلو همه براي خودش عاديه 

كاش از سر كارم استعفا نداده بودم كهش به شهر ديگه ايي نرفته بودم من از همه چيم زدم طلاق بگيرم بچمو از ...

عزیزم بچه تا هفت سالگی پیش شماست بعد از هفت سالگی هم بچه تصمیم میگیره با کی باشه 

عزیزم منم دقیقا عین خودتم من توعقدجداشدم وبدترین حماقتوکردم شوهردومم زمین تااسمون باشوهراولم فرق داش ...

اره ميدونم چي ميگي دلم ميخواد يه كاري دستو پا كنم بتونم اينده پسرمو خودم بسازم روي اين مرد رفيق باز حسابي نميشه كرد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز