بعد یه مدت طولانی خونوادم اومدن خونمون قراربود تاجمعه ظهر بمونن سرسفره شوهرم گفت راستی ماشب مهمونیم انقد گریه کردم چشام خون شده مستقیم از خونه بیرونشون کرد بابامم برگشت گفت خب ماهم میریم عیب نداره توقران بگید چی بهش بگم چیکار کنم چطوری رفتارکنم بفهمه دارم از ناراحتی میمیرم