من استاژرم شوهرم پزشک عمونی رفتم تومطب نشستم ک منم بامریضا اشناشم یهویه دختره اومد گف پام سلولیت داره بعدبدون اینکه شوهرم بگه میخوام معاینه کنم سریع شلوارشوکشیدپایین😐بعدشوهرم باترس یه نگاه به من میکرد یه نگابه پای دختره.
بعداومدیم خونه هی میپرسید اون لحظه داشتی به چی فک میکردی عصبانی نشدی.گفتم به چی فک کنم خب مگه چاره ای دارم😐🤨الان همش حس میکنم قراره وقتی من نیستم یه دختریازن بره پیشش کلابکشه پایین.بدبین شدم😂