مثالام
یه نفر بهم بدعی داشت نمیداد خودش اورده بده:)
بدهی چند ساله ینی از۸۷تا الان نمیداد یهو داد....
یه ابمیوه گیر هفت کاره بود مغازه دار گفت۱میلیون و هفتصد و پنجاه
منم نداشتم بخرم
بخدا هرشب حساب میکردم کی برم بخرمش
اونقد دلم پی اونا بود به مولا قسم
من دانشگاع بودم
اومدم مامانم گفت فلانی زنگ زده
گفتم لابد برای کاهیانه اس اخه ازش جهاز میخرم ماهی پول میدم قسطی برداشتم
زنگ زدم
گفت ابجی من میرم عمل یه ماه مغازه بسته اس
اومدی نبودم پول رو بده قصابی
گفتم چشم
گفت ابمیوه گیر برات بذارم کنار
گفتم بعد اقساطم چشم.
اقساطم هنوز کلی مونده
گفت عصر میام خونه خواهرم برات میارم خواهرش هم محله ای ماست.گفت
شما حق و حسابت طلاست
اورد داد خونه فاکتور داد زده بود سیصد
گفتم اشتباه شده
گفت نه یه دونه مونده
برای شما برداشتم....