مث فیلم خاطراتمون مرور میشه...بچه ها حس غریبیه انگار رویا بوده وتمووم شده....باورم نمیشه کناربودم درواقعیت
..
پارسال زمستون یه مریضی وحشتناک گرفتم ۱ماه درگیرش بودم یادمه توراه دکترصبح زود یه دیوونه ازتوپارک پرید محکم زدتوسرم پرت شدم توی جدول...خیلی حالم بدشد
..وقتی براش گفتم تاچندین مدت هر روز میرفت توپارک دنبال اون دیوونه میگشت اونقدرناراحت بود میگفت انگار یکی جیگرمو سوزونده تالهش نکنم راحت نمیشم..چقدر نگرانم بود😢😢😢😢