تو دوران دبیرستان یه دوست داشتم خیلی باهم صمیمی بودیم اون روزا یکی از آرزوهاش این بود که یه ماشین حتی شده رنو داشته باشه. آخه خیری بیرون می رفتیم می گفت خدایا چی میشد منم یه ماشین داشتم راحت و خوب هر جا که می خواستم باهاش می رفتم دیگه مجبور نبودم تو این اتوبوسا تو گرما حالم بد بشه. تا اینکه چند روز پیش بعد از سالها ( 10 سال ) بعد دیدمش شروع کردیم باهم سلام تعارف کردن و دیدم که