من اولاش هنوز داع بودم چیزی متوجه نمیشدم. داشتم تو حیاط قدم میزدم ک دوستم اومد بهم گفت دلم واس مامانم تنگ شده... این حرفو ک زد ب خودم اومدم. دیدم من اینجام پس مامانم کجاست. دیگه شروع کردم ب گریه . فک کنم تا دو هفته ای سرچیز کوچیکی گریه م میگرفت و مامانمو میخواستم😭😭😭
شما هم تعریف کنید
نه من انقدخوشحال بودم بخاطر وسیله هام گ نگو
فک میکردم مدرسه ام مث پیش دبستانی بازیه
فقط گریه میکردم تا ۱ماه همش میترسیدم مامانم دنبالم نیاد
خنگول بودیاااا😀
یادم نمیاد ولی عشق مدرسه بودم فک نکنم گریه کرده باشم
من هیچ طور خاصی نبودم
ادم وابسته ایم ب مادرم همیشه بودم و خ دوسش داشتم ولی همیشه هم ادم خیلی مستقلی بودم
روز اول مقنعه مو تو مدرسه جا گذاشتم😂
وای یادم میفته با چه بدبختی منو از مامانم جدا کردن الانم گریم میگیره. دستامو گرفته بودن. مامان دست کشسد صورتم نازم کنه انگشتشو گاز گرفته بودم که دور نشه ازم💔💔💔😭😭😭😭😭
روز اولی ک میخواستم برم مهدکودک با هزار ذوق لباس پوشیدم البته ۶سالم نبود ۴سالم بود رفتم پیش پدرم گفتم بابا پاشو ببین لباس هامو چقدر قشنگن پاشو میخام برم مهدکودک ولی جوابی نشنیدم پدرم اونقدر عمر نکرد ک دختر کوچولوشو توی فرم مهدش ببینه حتی😞😞😞😞😔😔😔
خاطره بدی دارم.دوتا ازهمکلاسیام بخاطریه چیزی که خودمن خجالت میکشیدم خیلی مسخرم کردن.هنوزم رفتارشون بعد۲۰سال توذهنمه
خیلی شیک و مجلسی پاشدم تنها رفتم مدرسه و بلافاصله با یکی دوست شدم و میرفتیم برای دیگران سیبیل اتشی می‌کشیدیم و مامان اونا میومدن سراغمون
من اصلا چیزی یادم نمیاد 😐
منو دوستام لواشک و تلف با خودمون برده بودیم بعد چندتا کلاس پنجمی بهمون گیر دا ن که الان خانم بهداشت میاد چشاتون رو در میاره 😢😢😭
ما فکر کردیم راستی راستی چشامون رو درمیاره🤣 از قضا خانم بهداشت میوه یکی از بچه ها رو پوست کنده بوده دستش رو بریده منم که دیدم دستش خونیه و داره منو صدا نیزنه عل فرار طرف خونه فقط نمیدونم چجوری خودم رو رسوندم به خونمون 😂خیلی دوران بدی بود😢
یساعت یا بیشتر تو صف وایساده بودیم منم بچه بودم همش فکر میکردم خابم میاد دلم میخاست بشینم سرم گیج میرفت
نگو فشارم افتاده بوده الان ک دارم فکر میکنم
خوبه عش نکردم 😖😕😂😁
