خواهرم تقریبا نه ساله ازدواج کرده دامادمون اون موقع تازه ازسربازی اومده بود ودرآمدآنچنانی نداشت ولی باباش بهش یه مغازه دادکه توش کارکنه.
بابای منم خیلی کمکش کردازاعتبارش استفاده کرد که براش جواز گرفتن خیلی مشتری براش معرفی میکرد وام براش میگرفت تااینکه بالاخره آقا پولدارشدن.
ولی متاسفانه بچه دارنشدن ومشکل ازدامادمونه یبارم رفت عمل کرد چند بارم خاهره بیچاره منم رفت iui--ivfولی نشد.
تااینکه براثرمصرف داروها ی پروژسترونی آنزیمای قلبی خاهرم بالامیره و سکته میکنه وآنژیو میشه.خداروشکرالان حالش خوبه ولی داروباید زیادمصرف کنه ومواظب باشه تایکسال هیچ جراحی انجام نده.
حالا امروز خاهرم اومد یه قضیه ای روبرام تعریف کرد که دلم داره میپکه.
گفتم دامادمون اوایل راحت بگم یلا قبا بود به لطف بابای من شده پولدار.خاهرم اومد گفت شوهرم دیشب اومده میگه میخام یه زنیو که یه خیر معرفی کرده عقد کنم وبشم قیم بچش.بعد خاهرم به خاطر آنژیو نباید زیاد نزدیکی داشته باشه.حالا دامادمون برداشته میگه تو سردی.
خاهرمم گفته اگه میخای اینکارو کنی باید اول منو طلاق بدی بعد اون خانمو عقد کنی.
ببینید چقد بیشعوره هنوز دوماه نشده که آنژیوشده این حرفو بهش میزنه .
مایم هنوز به بابام اینا نگفتیم.به نظرتون چکارکنیم؟؟؟؟
خیلی حال خاهرم بدبود میگفت دیگه ازش بدم میاد نمیتونم تحملش کنم.
خیلی ناراحتم من خاب ندارم نمیدونم خاهرم چکارمیکنه .میترسم بیچاره ازفکروخیال سکته کنه.😭