خانمها چكار كنم با شوهر كمتر حرف بزنم كلا طرفش نباشم و از مخاطب بودن باهاش خسته هستم دلم ميخواد رو زندگي شخصي خودم فقط و بچه هام فوكوس كنم دام ميخواد براي اينكه باهاش همصحبت بشم التماسم كنه ميدونم همه اينها مستلزم اراده قوي و خانمي كردن و سياست بالاست اما بلد نيستم متاسفانه بديها زود يادم ميره و بعد از اينكه حسابي دلم خورد و خاك شير شد و شكست و ريخت اونموقع ميشينم براي سادگيم گريه ميكنم اونموقع فقط دلم ميخواد خدا بغلم كنه يه گوشه كز كنم و اشك بريزمو بخوابم ، چكار كنم كه اينقدر نشكنم؟
ميدونم تمام خوشبختي من اينه كه كمتر صحبت كنم اين ادم كه طرف من هست متاسفانه ظرفيتش در مقابل اخلاق و بي ريايي من خيلي خيلي كمه! از خونه كه ميرم بيرون لبم خندون توو خونه چشمام گريون مدرسه پسرم كه ميرم از دربون ميگم و ميخندم تا معلم بچم با دكترم بيرون كه ميرم باهمه دلم شاد شاده لبم خندونه به خونه كه ميرسم غصه ها فقط ميان دور و برمو ميگيرن