پارسال اومد خواست باهامون آشتی کنه منم بخاطر خدا باهاش حرف زدم ولی دیدم اومده واسه فضولی و یه رفتارایی کرد که دیگه برا همیشه از زندگیم پرتش کردم بیرون اومد سه تومن داداشمو خورد رفت احمق
داداشم چند ساله بدون پدر زحمت کشیده کار کرده بدون پشتوانه اونوقت این اومد پولوشو خورد . خونه منم چند باری راش دادم بعد فهمیدم به امید اینکه بیاد مامانمو ببینه یا تو دلش خودش فکر میکرد مامانم برمیگرده بهش میومد خونم منم دیگه نواشتم الان یه ساله ازش خبر ندارم
چند وقت پیش از جلو مغازه شوهرم رد شده بوده فقط همسرم گفت بهم