ما هر هفته میریم خونه مادر همسرم دو هفته قبل که رفتیم بدون اینکه اتفاقی افتاده باشه خواهر شوهرم سلام نکرد نه به من نه همسرم هفته پیشم رفتیم کلا منم محلش نمیدادم یعنی یه سلام گفت بیشتر مخاطبش همسرم بود و اینکه هربار میریم کسلن و همش از ناراحتی و مشکلات میگن واقعا حوصله آدمو سر میبرن ما هم ساعت رفتنمونو کمتر کردیم تا اینکه دیروز بعدارظهر همسرم گفت تو نیا من با دخترم میرم زود میاییم پرسیدم اونا چیزی گفتن گفت نه میخوام ارتباطمو کمتر کنم تو یک هفته در میون بیا
اینم بگم خواهرشوهرم بار اولش نیست اینجوری رفتار میکنه یکبار میری کلی تحویل میگیره یکبارم اینجوری
مادرش که تنها شده با شوهرم پرسیده من چرا نرفتم شوهرمنم گفته مگه مردم مسخره شمان بی احترامی میکنین اونم نمیاد کلا میخوام کمتر بیام
به نظرتون براشون مهم نیست نرم یا یکم به خودشون رجوع میکنن
اینکه شوهرت بره نوه شونم ببره که خوشبحال اونا شده پسرشونو میبینن نوشونم میبینن تورم نبینن راحت ترن
اینجوری درست نیست اگه قراره به اونا بفهمونین ازین کارشون ناراحتین باید اتحاد داشته باشین با خانوادگی برین یا نرین
نه اینکه شوهرت بره بچه رم ببره این وسط تو تنها بمونی
هفته بعد هیچ کدومتون نرین و بعد ترش
بعد عکس العمل اونارو ببینین اگه زنگ زدمن و گفتن بیاین همگی برین اگه خبری نشد هیچکدومتون نرین
خانواده یعنی اتحاد
تصمیم شوهرت اشتباهه و به نفع اونا
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
59 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
