دو هفته پیش خوردم زمین و پاهام پیچ خورد تاندون پام آسیب دید بعد از دوهفته رفتم دکتر میگه خوب نشده و باید استراحت مطلق داشته باشی دیشب شوهرم میگه حقته خودت مراقب نبودی آخه این خرفه اینکه سعی کردم واسه آقا چیزی کم نباشه خونش تمیز باشه و غذاش آماده این عست دستمزد من ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بهتر بود به فکر خودت می بودی
الهی !!!!
خدای تنهاییِ من......
چه بسا هر گره ای که در کار من می اندازی
همچون گره های قالی باشد که با آنها برای
سرنوشتم نقشی زیبا بیافرینی
آمین.......
شاید منظوری نداشته و تو چون مریض شدی زود به دلت گرفتی عزیزم. اگه زیادی به این حرفش فکر کنی بینتون فاصله میفته. حالا هم دیر نشده پا رو پا بزار و تو خونه استراحت کن . ببین الان قدرتو میدونه یا نه.
من خودم سر همین قدر نشناسیا دیشب با شوهرم دعوام شد حالا اعصابم خورد خورده.
اینم فبول ندارم که میگن همه مردا اینجورین!!!!!
اینم فبول ندارم که میگن همه مردا اینجورین!!!!!
من احمق هستم آقا زخم معده داره دلم میسوخت که غذای بیرون کم بخوره حالا به جای اینکه یکم اون طور که من دوست دارم دلداری بده این حرف زدنشه
من اصلا قبول ندارم مرد بهتون نشون بدم همه کارهای زنشو بکنه زنه خونه دار شوهر بیچاره از سر کار بیاد تازه غذا بپزه
الهی !!!!
خدای تنهاییِ من......
چه بسا هر گره ای که در کار من می اندازی
همچون گره های قالی باشد که با آنها برای
سرنوشتم نقشی زیبا بیافرینی
آمین.......
حالا از صبح یه استکان هم از رو میز برنداشتم وقتی اومد دید ظرف های کثیف تو سینک گندیده حالیش میشه
من دو هفته با پای گچ گرفته همه کارام رو خودم کردم توقعی هم واسه کمک نداشتم ولی این بی انصافی نیست این طور حرف زدن؟؟؟؟
دیشب برای افطار مهمون داشتم(خانواده شوهرم) برای همین از ظهر همش روی پاهام راه میرفتم وغذا درست میکردم وکارای مهمونی رو میکردم.خیییییییییییییییلی به کمرم فشار اومد و درد داشتم .خانواده شوهر بی درک وفهمم توقع دارن.1کدوماشون زنگ نزد 1 تعارف کنن که زودتر بیان کمکم .اه.دیگه دارم دیوونه میشم.از ظهر شب با این شکم گنده توی این گرما وایسا چند رنگ غذا پپز وخر حمالی کن تا شب.بعد بیان بخورن وبرن.آخر سر هم به جای تشکر4 تا میزنن تو سرت ومیرن. تا میام به شوهرم از دردام بگم داد میزنه سرم و میگه میخواستی نکنی...
از خودگذشتی زیاد خاک بر سری میاره به خدا
الهی !!!!
خدای تنهاییِ من......
چه بسا هر گره ای که در کار من می اندازی
همچون گره های قالی باشد که با آنها برای
سرنوشتم نقشی زیبا بیافرینی
آمین.......
آدم میشینه به این چیزا فکر میکنه تا مرز دیوانگی میره. حتی میز افطارو هم چیدم .اذانو گه گفتن تازه تشریف اوردن...خوردن و رفتن
عسل جان مشکل از خانواده شوهر نیست مشکل از خود شوهره از صبح احساس می کنم حالم از شوهرم به هم می خوره
واااااااااااااااااااای خدا...آخه چرااااااااااااااااااااااااااااا
عسل خانم شما با این وضعیتت افطاری هم میدی زیاد رووووو دادی، زیااااااد.
وقتی شوهر آدم رو نده خانواده اش جرات کارهای ناجور کردن ندارن
الهی !!!!
خدای تنهاییِ من......
چه بسا هر گره ای که در کار من می اندازی
همچون گره های قالی باشد که با آنها برای
سرنوشتم نقشی زیبا بیافرینی
آمین.......
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
