دلم خیلی گرفته.بعد از سه شب که شیفت شب بود امشبو مثلا خونست.درسته یکم دیر خوابیدیم چون مهمان داشتیم وای منم خیلی خسته ام وخوابم میاد اما اون سرشو گذاشت خوابید.نه حرفی نه چیزی.دلم میخواد یه کلمه فشنگ بهم بگه.هیییچ.ی تعریفی چیزی.اصلا وابدا.وقتایی هم ک برنامه س ک س داریم فقط ارضای جسمی....همین
روحیاتم داغونه.من خیلی حساس واحساسانی ام.خسته شدم بس که رفتم سمتش.بس که باهاش حرف زدم وگفتم چی میخوام.خیلی سرد شدم.الان ازغصه وناراحتی باوحودخستگی خوابم نمیبره.از رابطه های سردمتنفرم.ولی یه تنه نمیتونم کاریش کنم.دلم خیلی گرفته